علم روانشناسی چیست ؟
علم روانشناسی چیست ؟ تعریف روانشناسی ، هدف علم روانشناسی ، اهمیت علم روانشناسی کدام است ؟
طبق تعریف انجمن روانشناسی آمریکا ، روانشناسی مطالعه علمی ذهن و رفتار است. روانشناسی یک رشته چند وجهی است و شامل بسیاری از زیر رشته های تحصیلی از جمله رشته های انسانی ، ورزشی ، سلامت ، بالینی ، رفتارهای اجتماعی و فرآیندهای شناختی است.
روانشناسی واقعاً علمی بسیار جدید است و بیشتر پیشرفتها در طول 150 سال گذشته اتفاق افتاده است. با این حال ، ریشه های آن را می توان در یونان باستان ، 400 – 500 سال قبل از میلاد مشاهده کرد.
آغاز روانشناسی به عنوان یک رشته علمی
در اوایل روانشناسی ، دو دیدگاه نظری غالب در مورد نحوه کار مغز ، ساختارگرایی و کارکردگرایی وجود داشت.
ساختارگرایی عنوانی برای رویکردی بود که پیش از آن توسط ویلهلم وونت – Wilhelm Wundt – (1832-1932) ارائه شده بود ، که بر تجزیه فرآیندهای ذهنی در ابتدایی ترین مؤلفه ها متمرکز بود.
این اصطلاح بوسیله ادوارد توچینر – Edward Titchener – ، روانشناس آمریکایی که شاگرد وونت بود استفاده شد . ویلهلم وونت فرد مهمی در علم روانشناسی بود زیرا او روانشناسی را از طریق تجزیه و تحلیل عملکرد ذهن به شکلی ساختاری تر و با تأکید بر اندازه گیری و کنترل عینی ، از فلسفه جدا کرد.
ساختارگرایی به درون نگری (introspection) یک روش متکی بر درون نگری آموزش دیده بود ، یک روش تحقیق که به موجب آن افراد ضمن انجام یک کار مشخص ، آنچه را که در ذهنشان اتفاق می افتاد را مرتبط می کردند.
تعریف درون نگری : تلاش برای درک خود از طریق خودوارسی ، به درون برای ارزیابی انگیزه های خود . ( منبع : فرهنگ واژه های روانشناسیِ اجتماعی )
با این حال ، درون نگری یک روش غیرقابل اعتماد بود زیرا تفاوت زیادی در تجربیات و گزارشهای مربوط به موضوعات تحقیق وجود دارد.
علیرغم عدم موفقیت در درون بینی ، وونت یک شخصیت مهم در تاریخ روانشناسی است زیرا وی اولین آزمایشگاه اختصاص داده شده به روانشناسی را در سال 1879 افتتاح کرد ، و معمولاً افتتاح آن به عنوان آغاز روانشناسی تجربی نوین تصور می شود.
یک روانشناس آمریکایی به نام ویلیام جیمز – William James – (1910-1842) رویکردی را توسعه داد که به عنوان کارکردگرایی شناخته می شود ، که با تمرکز ساختارگرایی مخالف بود.
ویلیام جیمز استدلال كرد كه ذهن دائماً در حال تغییر است و جستجوی ساختار تجربه آگاهانه بی معنی است. در عوض ، وی پیشنهاد کرد که تمرکز باید بر چگونگی و چرایی یک ارگانیسم کاری انجام شود ، یعنی عملکردها یا هدف مغز.
ویلیام جیمز اظهار داشت كه روانشناسان باید به دنبال علت اصلی رفتار و فرآیندهای ذهنی درگیر باشند. این تأکید بر علل و پیامدهای رفتار ، بر روانشناسی معاصر تأثیر گذاشته است.
دیدگاه های روانشناسی
ساختار گرایی و کارکردگرایی از آن زمان با چندین رویکرد غالب و تأثیرگذار در روانشناسی جایگزین شده است ، هر یک زیر مجموعه مفروضات مشترکی از افراد مانند ، چه چیزی برای مطالعه مهم است و چگونه می توان آن را مطالعه کرد.
روانکاوی ، که توسط زیگموند فروید (1919-1946) تأسیس شد ، پارادایم غالب در روانشناسی در اوایل قرن بیستم بود. فروید معتقد بود که افراد می توانند با آگاهی دادن به افکار و انگیزه های ناخودآگاه خود ، از این طریق بصیرت پیدا کنند.
روانکاوی فروید تئوری روانشناسی اصیل بود ، اما رویکرد روانکاوان در کل شامل کلیه تئوری هایی می شود که مبتنی بر عقاید وی بودند ، به عنوان مثال ، یونگ (1964) ، آدلر (1927) و اریکسون (1950).
دیدگاههای کلاسیک معاصر در روانشناسی برای اتخاذ استراتژی های علمی ، رفتارگرایان بودند که به دلیل اتکا به آزمایش آزمایشگاهی کنترل شده و رد هر گونه نیروهای غیبی یا ناخودآگاه به عنوان علل رفتار مشهور بودند.
بعدها ، رویکرد انسان گرایی “نیروی سوم” در روانشناسی شد و اهمیت تجربه ذهنی و رشد شخصی را مطرح کرد.
در طول دهه 1960 و 1970 روانشناسی یک انقلاب شناختی را آغاز کرد و رویکرد علمی سختگیرانه و مبتنی بر آزمایشگاه با کاربرد حافظه ، ادراک ، رشد شناختی ، بیماری روانی و موارد دیگر را اتخاذ کرد.
اهداف روانشناسی
روانشناسی مطالعه علمی ذهن و رفتار است. در حالی که شما ممکن است درک کنید که روانشناسی چیست ، بسیاری از مردم در مورد آنچه که روانشناسی انجام می دهد خیلی مطمئن نیستند. روانشناسی با چه هدفی خدمت می کند؟ اهداف روانشناسی چیست؟
بیایید نگاهی دقیق تر به اهداف اصلی روانشناسی بیاندازیم ، آنچه روانشناسان در تلاش هستند تا به انجام برسند و چگونه از روانشناسی برای حل مشکلات در دنیای واقعی استفاده می شود.
چهار هدف اصلی روانشناسی توصیف ، توضیح ، پیش بینی و تغییر رفتار و فرآیندهای ذهنی دیگران است .
هدف توصیف کردن در روانشناسی
توصیف یک رفتار یا شناخت ، نخستین هدف روانشناسی است. این می تواند محققان را قادر سازد که قوانین کلی رفتار انسان را تدوین کنند.
به عنوان مثال ، ایوان پاولوف (Ivan Pavlov) از طریق توصیف پاسخ سگها به محرکهای مختلف ، به تدوین قوانین یادگیری معروف به تئوری شرطی سازی کلاسیک (classical conditioning theory) کمک کرد.
تعریف شرطی سازی کلاسیک : شکلی اساسی از یادگیری که در آن یک محرک که در آغاز خنثی بوده است ، از طریق همراه شدن مکرر با محرک دیگر قابلیت برانگیختن واکنش را پیدا می کند.
منبع : فرهنگ واژه های روانشناسیِ اجتماعی
ممکن است محققان با مشاهده رفتار انسان و سپس توصیف یک مسئله شروع کنند. روانشناسان با فهمیدن آنچه اتفاق می افتد می توانند روی یادگیری بیشتر در مورد چرایی رفتار و حتی چگونگی تغییر آن تلاش کنند.
به عنوان مثال ، تصور کنید که محققان می خواهند در مورد رفتار مصرف کننده اطلاعات بیشتری کسب کنند. آنها ممکن است با مشاهده آنچه در حال حاضر در یک جمعیت اتفاق می افتد ، شروع کنند. سپس از تحقیقات بازار ، مشاهده مستقیم و سایر روشهای جمع آوری داده ها برای جمع آوری اطلاعات در مورد آنچه مردم هنگام خرید استفاده می کنند ، استفاده می شود. این به محققان بینش بیشتری نسبت به آنچه در واقع در یک جمعیت خاص رخ می دهد ، ارائه می کند.
هدف توضیح دادن در روانشناسی
هنگامی که محققان رفتار قوانین کلی را توصیف کردند ، مرحله بعدی توضیح نحوه یا چرایی این روند است. روانشناسان نظریه هایی را ارائه می دهند که می توانند یک رفتار را توضیح دهند.
همانطور که ممکن است تصور کنید ، روانشناسان علاوه بر توصیف رفتار ، علاقه مند به توضیح رفتار نیز هستند. چرا مردم برخی کارها را انجام می دهند ؟ چه عواملی در رشد ، شخصیت ، رفتار اجتماعی و مشکلات سلامت روان نقش دارد؟
در طول تاریخ روانشناسی ، بسیاری از تئوری ها به تبیین جنبه های مختلف رفتار انسان کمک کرده اند. چند نمونه از چنین رویکردهایی از جمله نظریه های شرطی سازی کلاسیک و نظریه دلبستگی (attachment theorie) .
تعریف نظریه دلبستگی :
نظریه ای است درباره پیوند هیجانی بین کودکان و مراقبان آنها که معتقد است افراد بر اساس پیوندهایی که با مراقبان خود دارند یا سبک دلبستگی ایمن و اجتنابی یا سبک دلبستگی مضطرب – دو سو گرا را رشد می دهند . این سبک دلبستگی ، ظرفیت فرد را را برای روابط دوران بزرگسالی و نیز جنبه های دیگر زندگی او نظیر تعهد نسبت به کار تحت تاثیر قرار می دهد .
منبع : فرهنگ واژه های روانشناسیِ اجتماعی
برخی از تئوری ها فقط بر جنبه کوچکی از رفتار انسان تمرکز می کنند (معروف به نظریه های کوچک) و برخی دیگر نظریه های همه جانبه ای هستند که برای توضیح تمام جنبه های روانشناسی انسان (که به عنوان تئوری های بزرگ مشهور هستند) طراحی شده اند.
در مثال قبلی ، محققان می خواستند درک بهتری از خریداران و چرایی انجام آن ارائه دهند. داده ها قبلاً در مورد رفتارهای خرید جمع آوری شده بود. روانشناسان سپس تحقیقات را انجام می دهند تا درک کنند که چرا برخی از موارد اتفاق می افتد. آنها ممکن است در مورد اینکه چرا مردم کالاهای خاصی را خریداری می کنند یا چه عواملی آنها را در ایجاد خریدهای خاص انگیزه می دهد ، سؤال کنند.
هدف پیش بینی در روانشناسی
علم روانشناسی قصد دارد بتواند رفتارهای آینده را از یافته های تحقیقات تجربی پیش بینی کند. اگر پیش بینی تأیید نشود ، توضیحی که مبنای آن قرار گرفته ممکن است نیاز به بازنگری داشته باشد.
به عنوان مثال ، شرط سازی کلاسیک پیش بینی می کند که اگر فرد نتیجه منفی را با محرک ها مرتبط سازد ، ممکن است دچار ترس یا بیزاری از محرک ها شود.
جای تعجب نیست که یکی دیگر از اهداف اصلی روانشناسی ، پیش بینی هایی درباره نحوه تفکر و عملکرد ما باشد. هنگامی که ما بیشتر در مورد آنچه اتفاق می افتد و چرا اتفاق می افتد بدانیم ، می توانیم از آن اطلاعات استفاده کنیم تا پیش بینی کنیم در مورد زمان ، چرایی ، و چگونگی اتفاق افتادن در آینده .
پیش بینی موفقیت آمیز رفتار نیز یکی از بهترین راه ها برای شناخت اینکه آیا علت اصلی اقدامات خود را می شناسیم یا نه.
پیش بینی همچنین می تواند به روانشناسان اجازه دهد حدس و گمانهایی راجع به رفتارهای انسان ایجاد کنند بدون آنکه لزوما درک مکانیسم های اساسی پدیده ها را درک کنند.
در مثال قبلی با نگاهی به رفتار مصرف کننده ، روانشناسان از اطلاعاتی که جمع آوری کرده اند استفاده می کنند تا سعی کنند پیش بینی هایی را در مورد خرید بعدی مصرف کنندگان انجام دهند. کسب و کارها و بازاریابان غالباً از روانشناسان مصرف کننده استفاده می كنند تا در مورد چنین پیش بینی هایی به آنها كمك كنند تا بتوانند محصولاتی را ایجاد كنند كه برای خریداران جذاب باشد.
هدف از تغییر در روانشناسی
سرانجام و شاید مهمتر از همه ، روانشناسی سعی در تغییر ، تأثیر یا کنترل رفتار برای ایجاد تغییرات سازنده و پایدار در زندگی افراد دارد.
هنگامی که علم روانشناسی توصیف ، توضیح و پیش بینی های مربوط به رفتار را انجام داد ، می توان تغییر یا کنترل یک رفتار را امتحان کرد.
به عنوان مثال ، از مداخلات مبتنی بر شرط سازی کلاسیک ، مانند حساسیت زدایی منظم ، برای درمان مبتلایان به اختلالات اضطرابی از جمله فوبیا استفاده شده است.
از معالجه بیماری روانی گرفته تا تقویت زندگی انسان ، تغییر رفتار انسان تمرکز عظیمی از روانشناسی است.
کسب و کارها و مشاغل غالباً از درک به دست آمده از تحقیقات روانشناختی استفاده می کنند تا تلاش کنند خریداران را تحت تأثیر قرار دهند و از طریق روش های خاصی رفتار کنند. به عنوان مثال ، آنها ممکن است کمپین های تبلیغاتی را برای جذاب کردن پیام برای مخاطب هدف طراحی کنند. با جذاب کردن پیام های خود برای جلب توجه خاص از خریدار ، این افراد اغلب به احتمال زیاد پاسخ می دهند.
هدف تئوری های علم روانشناسی
تئوری های روانشناختی متعددی وجود دارد که برای توضیح و پیش بینی طیف گسترده ای از رفتارها استفاده می شود. یکی از اولین مواردی که ممکن است یک دانشجوی جدید روانشناسی متوجه شود این است که تئوری های زیادی برای یادگیری وجود دارد.
نظریه روانکاوی فروید ، نظریه روانشناختی اریکسون ، نظریه پنچ عاملی شخصیت (بزرگ پنج – Big Five theory ) و نظریه یادگیری اجتماعی بندورا تنها چند نمونه است که ممکن است به ذهن متبادر شود.
هدف از داشتن چنین تئوری های علمی روانشناختی دقیقاً چیست؟
چرا تئوری های روانشناختی وجود دارد
این تئوری ها به چندین هدف مهم خدمت می کنند. بگذارید به سه دلیل اصلی وجود تئوری های روانشناختی نگاه کنیم.
-
آنها پایه ای برای درک ذهن و رفتار ارائه می دهند.
-
نظریه ها چارچوبی برای درک رفتار ، اندیشه و توسعه انسانی ارائه می دهند. با داشتن پایه گسترده ای از درک در مورد چگونگی و چرایی رفتار انسان ، می توانیم خود و دیگران را بهتر بشناسیم.
-
هر نظریه زمینه ای را برای ترسیم بخش های خاصی از رفتار انسان فراهم می آورد. برای مثال ، تئوری های رفتاری ، مبنایی را برای درک چگونگی یادگیری افراد از چیزهای جدید فراهم می کند.
-
از طریق لنزهای این نظریه ها ، می توانیم نگاهی دقیق تر به برخی از روشهای مختلف وقوع یادگیری و همچنین عواملی که در این نوع یادگیری تأثیر می گذارد ، بیاندازیم.
آنها الهام بخش تحقیقات آینده هستند
تئوری ها پایه ای برای تحقیقات آینده ایجاد می کنند. محققان از نظریه ها برای ایجاد فرضیه هایی استفاده می کنند که پس از آن می توان آزمایش کرد. با کشف اکتشافات جدید در تئوری اصلی ، سوالات و ایده های جدید قابل بررسی است.
آنها می توانند سازگار شوند و تکامل یابند
نظریه ها پویا هستند و همیشه در حال تغییر هستند. با کشف اکتشافات جدید ، تئوری ها اصلاح و اقتباس می شوند تا اطلاعات جدید را به خود اختصاص دهند. در حالی که تئوری ها گاهی اوقات به صورت ثابت ارائه می شوند ، با تحقیقات جدید ، تمایل دارند با گذشت زمان تکامل یابند.
برای مثال ، تئوری دلبستگی با کار جان بالبی (John Bowlby) و ماری آینسورث (Mary Ainsworth) آغاز شد و گسترش و رشد یافته است تا توصیفهای جدیدی از سبک های دلبستگی مختلف را در بر بگیرد.
نمونه هایی از دیدگاه های مهم نظری در روانشناسی
چندین دیدگاه کلیدی نظری در روانشناسی وجود دارند که در طول تاریخ روانشناسی تأثیر داشته است. حتی امروزه ، بسیاری از روانشناسان تمایل دارند تحقیقات خود را از طریق نگرش با دیدگاه نظری مشخص متمرکز کنند.
تئوری ها معمولاً در یکی از انواع مختلف قرار می گیرند.
تئوری های بزرگ علم روانشناسی سعی در توصیف جنبه های مختلف تجربه انسانی دارند. مثالها شامل نظریه روانکاوی فروید و نظریه روانشناختی اریکسون است.
از طرف دیگر ، نظریه های کوتاه روانشناسی تمرکز بر توصیف فقط یک محدوده باریک از رفتارها است.
نظریه های نوظهور علم روانشناسی نظریه های جدیدی هستند و اغلب شامل ترکیب جنبه های مختلف نظریه های گوناگون هستند. نظریه فرهنگی اجتماعی ویگوتسکی (Vygotsky’s sociocultural theory) نمونه ای از یک نظریه نوظهور روانشناسی است.
برخی از نمونه های این تئوری های روانشناسی عبارتند از :
نظریه روانکاوی فروید :
نظریه روانکاوی زیگموند فروید نشان می دهد که خواسته ها و انگیزه های ناخودآگاه باعث رفتار انسان می شود. این دیدگاه نشان می دهد. که درک این افکار اساسی و پنهان می تواند به کاهش انواع ناراحتی روانی و پریشانی کمک کند.
نظریه رفتاری :
نظریه های رفتاری نشان می دهد که همه رفتارهای انسان را می توان با فرآیندهای یادگیری توضیح داد. این رویکرد به روانشناسی با کار جان ب. واتسون (John B. Watson) ، که علاقه داشت.
روانشناسی را به یک رشته علمی تر تبدیل کند که منحصراً روی رفتارهای قابل مشاهده و اندازه گیری متمرکز باشد. واتسون با الهام از کار فیزیولوژیست روسی ایوان پاولوف ، که روند شرطی سازی کلاسیک را کشف کرده و شرح داده است .
نشان داد که چگونه رفتارهای متفاوت می تواند شرط بندی شود. کار بعدی ب . اف . اسکینر (B.F. Skinner) مفهوم شرط سازی عامل (operant conditioning) را معرفی کرد که در آن بررسی می شد که چگونه تقویت و مجازات منجر به یادگیری می شود.
نظریه رشد شناختی :
ژان پیاژه نظریه بزرگ مشهور دیگری را معرفی کرد. نظریه او در مورد رشد شناختی ، رشد فكری كودكان را از بدو تولد توصیف می كند. این نظریه نشان می دهد که کودکان بسیار شبیه دانشمندان کوچک عمل می کنند . زیرا آنها به طور فعال دانش خود را از جهان می سازند.
نظریه اجتماعی فرهنگی ویگوتسکی:
ویگوتسکی ، روانشناس روسی ، یک تئوری توسعه اجتماعی فرهنگی را پیشنهاد کرد. که نمونه خوبی از چگونگی ساخت تئوری های جدید اغلب بر اساس تئوری های قدیمی است. Piaget تحت تاثیر ویگوتسکی نشان داد که بیشتر یادگیری از تعامل پویا بین افراد و فرهنگ آنها حاصل می شود.