فروید

فروید شناسی

فروید : زندگینامه ، تحصیلات ، آثار ، مقالات ، جملات و کتابهای زیگموند فروید

زندگینامه

همکاری با بروئر

مطالعات هیستری

تعبیر خواب

نظریه جنسیت

رشد و رابطه جنسی

نهاد ، خود و فراخود

مطالعات

آخرین روزهای زندگی

سخنان زیگموند فروید

کتابهای زیگموند فروید

زیگموند فروید (Sigmund Freud) – زندگینامه

او زاده 6 مه 1856، فرایبرگ، موراویا، امپراتوری اتریش [اکنون پریبور، جمهوری چک] – درگذشته در 23 سپتامبر 1939، لندن، انگلستان است . متخصص اعصاب اتریشی و بنیانگذار روانکاوی. مقاله فروید در مورد روانکاوی در ویرایش سیزدهم دایره المعارف بریتانیکا منتشر شد.

فروید را به حق می توان تأثیرگذارترین قانونگذار روشنفکر عصر خود نامید. آفرینش روانکاوی او در عین حال نظریه‌ای درباره‌ی روان انسان، درمانی برای تسکین بیماری‌ های آن و چشم‌اندازی برای تفسیر فرهنگ و جامعه بود. علیرغم انتقادهای مکرر، تلاش برای رد کردن، و صلاحیت‌های کار فروید، طلسم آن پس از مرگ او و در زمینه‌هایی که از روان‌شناسی به‌طور محدود تعریف می‌شود، قدرتمند باقی ماند.

اگر، همانطور که فیلیپ ریف (Philip Rieff)، جامعه‌شناس آمریکایی زمانی اظهار داشت. «انسان روان‌شناس» به عنوان تصور غالب قرن بیستم از خود، جایگزین مفاهیم قبلی مانند انسان سیاسی، مذهبی یا اقتصادی شده است. این امر تا حدودی به دلیل قدرت بینش و دیدگاه فروید است. پایان ناپذیری ظاهری میراث فکری که او پشت سر گذاشت.

اوایل زندگی و آموزش

پدر فروید، یاکوب، یک تاجر پشم یهودی بود که یک بار قبل از ازدواج با مادر پسر، آمالی ناتانسون، ازدواج کرده بود. پدر، 40 ساله در بدو تولد فروید، به نظر می‌رسد شخصیتی نسبتاً دور از دسترس و مستبد بوده است. در حالی که ظاهراً مادرش از نظر عاطفی در دسترس‌تر و پرورش‌دهنده‌تر بوده است.

اگرچه فروید دو برادر ناتنی بزرگ‌تر داشت، اما به قوی‌ترین و البته دوگانه‌ترین دلبستگی او به برادرزاده‌ای به نام جان، یک سال بزرگ‌تر از او بود. که الگوی دوست صمیمی و رقیب نفرت‌انگیز را ارائه داد. و فروید را اغلب در مراحل بعدی زندگی خود بازتولید می‌کرد.

نقل مکان

در سال 1859 خانواده فروید به دلایل اقتصادی مجبور به نقل مکان به لایپزیگ و سپس یک سال بعد به وین شدند،. جایی که فروید تا الحاق اتریش توسط نازی ها ، 78 سال بعد، در آنجا ماند. علیرغم بیزاری فروید از شهر امپراتوری، تا حدی به دلیل یهودی ستیزی مکرر شهروندانش، روانکاوی به شیوه های قابل توجهی زمینه فرهنگی و سیاسی را که از آن بیرون آمد منعکس می کرد. برای مثال، حساسیت فروید نسبت به آسیب‌پذیری اقتدار پدری در روان ممکن است به دلیل کاهش قدرتی که نسل پدرش، اغلب عقل‌گرایان لیبرال، در امپراتوری هابسبورگ متحمل شدند، تحریک شده باشد. بنابراین، علاقه او به موضوع اغوای دختران نیز در چارچوب نگرش وینی ها نسبت به تمایلات جنسی زنان ریشه در راه های پیچیده ای داشت.

علاقه به پزشکی

فروید در سال 1873 از مدرسه ورزشی اسپرل فارغ التحصیل شد و ظاهراً با الهام از خواندن مقاله ای از گوته در مورد طبیعت، به عنوان شغل به پزشکی روی آورد. او در دانشگاه وین با یکی از فیزیولوژیست‌های برجسته زمان خود، ارنست فون بروکه، یکی از شارحان علم ماتریالیستی و ضد حیات‌گرای هرمان فون هلمهولتز کار کرد.

 1882 به عنوان دستیار بالینی وارد بیمارستان عمومی وین شد تا نزد روانپزشک تئودور ماینرت و پروفسور طب داخلی هرمان نوتناژل آموزش ببیند. در سال 1885 فروید به عنوان مدرس آسیب شناسی عصبی منصوب شد و تحقیقات مهمی در مورد بصل النخاع مغز به پایان رساند. در این زمان او همچنین به فواید دارویی کوکائین علاقه مند شد که چندین سال به دنبال آن بود.

اگرچه برخی از نتایج سودمند در جراحی چشم یافت شد که به دوست فروید کارل کولر نسبت داده شده است، نتیجه کلی فاجعه‌بار بود. طرفداری فروید نه تنها منجر به اعتیاد فانی در یکی دیگر از دوستان نزدیک، ارنست فلیشل فون مارکسو، شد، بلکه شهرت پزشکی او را نیز برای مدتی خدشه دار کرد.

کارهای ابتدایی

آموزش علمی فروید در کار او یا حداقل در برداشت خودش از آن اهمیت اساسی داشت. او در نوشته‌هایی مانند «روان‌شناسی Entwurf einer» (نوشته 1895، انتشار 1950؛ «پروژه‌ای برای روان‌شناسی علمی») قصد خود را برای یافتن مبنایی فیزیولوژیکی و ماتریالیستی برای نظریه‌های روان خود تأیید کرد.

 در اینجا یک مدل عصبی فیزیولوژیکی مکانیکی با یک مدل ارگانیسمی تر و فیلوژنتیک رقابت می کند، به گونه ای که بدهی پیچیده فروید را به علم زمان خود نشان می دهد.

ادامه تحصیلات

در اواخر سال 1885 فروید وین را ترک کرد تا در کلینیک Salpetrière در پاریس تحصیلات خود را در مورد آسیب شناسی عصبی ادامه دهد. و در آنجا تحت راهنمایی ژان مارتین شارکو کار کرد. 19 هفته اقامت او در پایتخت فرانسه نقطه عطفی در زندگی حرفه ای او بود. زیرا کار شارکو با بیمارانی که به عنوان “هیستریک” طبقه بندی می شدند، فروید را با این احتمال آشنا کرد که اختلالات روانی ممکن است منشأ در ذهن داشته باشند تا مغزی. نشان دادن ارتباط بین علائم هیستریک، مانند فلج اندام، و تلقین هیپنوتیزم توسط شارکو، به جای اعصاب در علت بیماری، قدرت حالات روانی را نشان می دهد. اگرچه فروید به زودی ایمان خود به هیپنوتیزم را کنار گذاشت، اما در فوریه 1886 با کاشت بذر روش روانشناختی انقلابی خود به وین بازگشت.

ازدواج

چند ماه پس از بازگشت، فروید با مارتا برنیز، دختر یک خانواده سرشناس یهودی ازدواج کرد که اجدادش شامل خاخام اعظم هامبورگ و هاینریش هاینه بود. او قرار بود شش فرزند داشته باشد که یکی از آنها، آنا فروید، به تنهایی روانکاو برجسته ای می شد. اگرچه تصویر درخشان ازدواج آنها که توسط ارنست جونز در مطالعه خود به نام زندگی و آثار زیگموند فروید (1953-1957) ترسیم شد، توسط محققان بعدی مشخص شده است. واضح است که مارتا برنیز فروید در طول زندگی حرفه ای پرفراز و نشیب شوهرش حضور عمیقی داشت.

دوستی با ویلهلم فلیس

اندکی پس از ازدواج، فروید نزدیکترین دوستی خود را با ویلهلم فلیس، پزشک برلینی آغاز کرد، که نقش او در توسعه روانکاوی بحث های گسترده ای را برانگیخته است. فلیس در طول 15 سال صمیمیت آنها، گفتگوی ارزشمندی را برای جسورانه ترین ایده های فروید فراهم کرد. اعتقاد فروید به دوجنسیتی انسان، ایده او در مورد مناطق شهوانی در بدن، و شاید حتی نسبت دادن او به تمایلات جنسی به نوزادان ممکن است توسط دوستی آنها تحریک شده باشد.

همکاری زیگموند فروید با بروئر

تأثیری تا حدودی کمتر بحث برانگیز از شراکتی که فروید با پزشک یوزف بروئر پس از بازگشت از پاریس آغاز کرد، به وجود آمد. فروید به یک عمل بالینی در روانشناسی اعصاب روی آورد و دفتری که در برگاس 19 تأسیس کرد قرار بود تقریباً نیم قرن اتاق مشاوره او باقی بماند. قبل از شروع همکاری آنها، در اوایل دهه 1880، بروئر یک بیمار به نام برتا پاپنهایم – یا همان طور که در ادبیات شناخته شده است “آنا او. Anna O. ” – که از انواع علائم هیستریک رنج می برد، معالجه کرده بود.

بروئر به جای استفاده از تلقین هیپنوتیزم، مانند شارکو، به او اجازه داد تا در حالتی شبیه به اتوهیپنوتیزم قرار گیرد، که در آن او در مورد تظاهرات اولیه علائم خود صحبت می کرد. در کمال تعجب بروئر، به نظر می‌رسید که همین عمل کلامی باعث تسکین آن‌ها نسبت به او می‌شود (اگرچه تحقیقات بعدی در مورد ماندگاری آن تردید ایجاد کرده است). همانطور که بروئر و آنا اُ به ترتیب آن را «درمان سخن گفتن» یا «دودکش‌شوی» می‌نامیدند، به نظر می‌رسید که به طرز شگفت‌انگیزی عمل می‌کند تا انسداد عاطفی سرکوب‌شده در ریشه‌ی رفتار آسیب‌شناختی را ایجاد کند.

نظریه روانکاوی زیگموند فروید

فروید که هنوز تابع روش هیپنوتیزمی شارکو بود، مفاهیم کامل تجربه بروئر را تا یک دهه بعد که او تکنیک تداعی آزاد را توسعه داد، درک نکرد. این روش انقلابی در اثری که فروید مشترکاً با بروئر در سال 1895 منتشر کرد. در بخشی از برون یابی نگارش خودکار که توسط نویسنده یهودی آلمانی لودویگ برن یک قرن پیش از آن ترویج شد، تا حدی نتیجه تجربه بالینی خود با سایر هیستریک ها بود.

über Hysterie (مطالعات هیستری)

 با تشویق بیمار به بیان هر گونه افکار تصادفی که به طور تداعی به ذهن می رسد. این تکنیک با هدف کشف مطالبی که تاکنون بیان نشده از قلمرو روان است که فروید، پیرو یک سنت طولانی، آن را ناخودآگاه نامیده است.

به دلیل ناسازگاری آن با افکار خودآگاه یا درگیری با سایر افکار ناخودآگاه، این مطالب معمولاً پنهان، فراموش شده یا برای انعکاس آگاهانه در دسترس نبود. مشکل در معاشرت آزادانه – سکوت های ناگهانی، لکنت زبان یا مواردی از این دست – به فروید اهمیت مطالبی را که باید بیان شود و همچنین قدرت دفاع بیمار در برابر آن بیان را نشان می دهد.

فروید چنین انسدادی را مقاومت نامید که باید شکسته می شد تا درگیری های پنهان آشکار شود. بر خلاف شارکو و بروئر، فروید بر اساس تجربه بالینی خود با هیستریک های زنانه به این نتیجه رسید که مقاوم ترین منبع جسم مقاومت شده ماهیت جنسی است. و مهمتر از آن، او علت شناسی علائم روان رنجور را به همان مبارزه بین یک احساس یا میل جنسی و دفاع روانی در برابر آن مرتبط کرد. او استدلال کرد که قادر ساختن به آگاه کردن آن تعارض از طریق تداعی آزاد و سپس بررسی پیامدهای آن، گامی حیاتی است. در مسیر تسکین علائم، که به بهترین شکل به عنوان یک سازش ناخواسته بین آرزو و دفاع درک می‌شود.

خاطرات صفحه نمایش

با این حال، ابتدا فروید در مورد وضعیت دقیق مؤلفه جنسی در این مفهوم پویا از روان نامطمئن بود. به نظر می‌رسید که بیماران او تجربیات واقعی اغواهای اولیه را به یاد می‌آورند که اغلب ماهیت محارم داشتند.

 انگیزه اولیه فروید این بود که این اتفاقات را بپذیرد. اما سپس، همانطور که او در نامه‌ای که اکنون معروف به فلیس (Fliess) است و در 2 سپتامبر 1897 منتشر کرد، به این نتیجه رسید که این خاطرات تکان دهنده، به جای اینکه خاطرات وقایع واقعی باشند، باقیمانده انگیزه‌ها و تمایلات کودکانه برای اغوا شدن توسط یک بزرگسال هستند. چیزی که به یاد می‌آورد، یک خاطره واقعی نبود، بلکه آن چیزی بود که او بعداً آن را خاطره‌ی صفحه‌نمایش یا فانتزی می‌نامید و آرزوی بدوی را پنهان می‌کرد. به این معنا که فروید به جای تاکید بر ابتکار فاسد کننده بزرگسالان در علت شناسی روان رنجوری، به این نتیجه رسید که خیالات و آرزوهای کودک ریشه درگیری های بعدی است.

نمی توان در محوریت مطلق تغییر عقیده او در توسعه بعدی روانکاوی تردید کرد. زیرا فروید با نسبت دادن تمایلات جنسی به کودکان، تأکید بر قدرت علّی خیال‌پردازی‌ها، و تأکید بر اهمیت امیال سرکوب‌شده، زمینه‌ای را برای آنچه که بسیاری آن را سفر حماسی به روان خود می‌نامند، ایجاد کرد. که بلافاصله پس از انحلال شراکت او با بروئر انجام شد.

کار فروید در مورد هیستری بر تمایلات جنسی زنانه و پتانسیل آن برای بیان روان رنجوری متمرکز بود. برای اینکه روانکاوی کاملاً جهانی باشد – اصطلاحی که فروید در سال 1896 ابداع شد – باید روان مرد را در شرایطی بررسی کند که می‌توان آن را عادی نامید.

باید به بیش از یک روان درمانی و به یک نظریه کامل ذهن تبدیل شود. برای این منظور، فروید خطر عظیم تعمیم از تجربیاتی را که می‌دانست: تجربه‌های خودش، پذیرفت. به طور قابل توجهی، خود تحلیلی او هم اولین و هم آخرین در تاریخ جنبشی بود که به وجود آورد. همه تحلیلگران آینده باید تحت یک تحلیل آموزشی با کسی قرار بگیرند که تحلیل خود در نهایت به تحلیل فروید از شاگردانش قابل ردیابی است.

مرگ پدر

خودکاوی فروید ظاهراً توسط یک رویداد نگران کننده در زندگی او امکان پذیر شد. در اکتبر 1896، پدرش یاکوب فروید اندکی قبل از تولد 81 سالگی خود درگذشت. عواطفی در پسرش منتشر شد که او درک می کرد که مدت ها سرکوب شده است. احساسات مربوط به اولین تجربیات و احساسات خانوادگی او. با شروع جدی در جولای 1897، زیگموند فروید تلاش کرد تا معنای آنها را با استفاده از تکنیکی که برای هزاران سال در دسترس بود آشکار کند : رمزگشایی رویاها.

سهم زیگموند فروید در سنت تحلیل رؤیا راهگشا بود، زیرا با اصرار بر آنها به عنوان «راه شاهانه به سوی معرفت ناخودآگاه»، شرح مفصلی از این که چرا رویاها منشأ می‌گیرند و چگونه عمل می‌کنند، ارائه کرد.

تعبیر خواب ها

در آنچه بسیاری از مفسران کار استاد او را Die Traumdeutung می‌دانند. (منتشر شده در سال 1899، اما با توجه به تاریخ آغاز قرن برای تأکید بر ویژگی عصری آن؛ تفسیر رویاها)، او یافته‌های خود را ارائه کرد. فروید با درهم آمیختن شواهدی از رویاهای خود با شواهدی از آنهایی که در عمل بالینی او بازگو شده بود، ادعا کرد که رویاها نقش اساسی در اقتصاد روانی ایفا می کنند.

میل جنسی یا لیبیدو

انرژی ذهن – که فروید آن را میل جنسی یا لیبیدو می نامید و اساساً، اما نه منحصراً، با میل جنسی شناخته می شد . نیرویی سیال و انعطاف پذیر بود که دارای قدرت بیش از حد و مزاحم بود. برای اطمینان از لذت و جلوگیری از درد، نیاز به تخلیه داشت. به دنبال هر راهی بود که می‌توانست پیدا کند.

 اگر رضایت حاصل از کنش حرکتی مستقیم انکار شود، انرژی لیبیدینال می‌تواند از طریق کانال‌های ذهنی رهاسازی خود را جستجو کند. یا به زبان تعبیر خواب ها، آرزویی را می توان با برآورده شدن آرزوی خیالی ارضا کرد. فروید ادعا کرد که همه رویاها، حتی کابوس هایی که اضطراب آشکار را نشان می دهند، تحقق چنین آرزوهایی هستند.

به عبارت دقیق‌تر، رویاها بیان پنهان برآورده شدن آرزوها هستند. مانند علائم روان رنجور، آثار سازش در روان بین خواسته ها و نهی ها در تضاد با تحقق آنها هستند. اگرچه خواب می تواند قدرت سانسور روزانه امیال ممنوعه ذهن را کاهش دهد، با این وجود، چنین سانسوری تا حدودی در طول شب زنده داری ادامه می یابد. بنابراین، رویاها باید رمزگشایی شوند تا درک شوند، و نه صرفاً به این دلیل که در واقع آرزوهای ممنوعه ای هستند که به شکل تحریف شده تجربه شده اند. زیرا رویاها در فرآیند بازگویی برای تحلیلگر، بازنگری بیشتری می کنند.

در مورد تعبیر خواب فروید بیشتر بدانید

تعبیر رویاها آئین تفسیری را برای پنهان کردن پوشش رویا یا رویاپردازی، همانطور که فروید نامیده است، ارائه می دهد. محتوای آشکار رؤیا، آن چیزی که به یاد می‌آید و گزارش می‌شود، باید به‌عنوان پوشاندن معنایی نهفته درک شود. رویاها از دلالت های منطقی و انسجام روایی سرپیچی می کنند، زیرا باقی مانده های تجربه فوری روزانه را با عمیق ترین و اغلب کودکانه ترین آرزوها در هم می آمیزند. با این حال، می توان آنها را در نهایت با توجه به چهار فعالیت اصلی رویاپردازی و معکوس کردن اثر اسرارآمیز آنها رمزگشایی کرد.

تراکم

اولین مورد از این فعالیت ها، تراکم، از طریق ادغام چندین عنصر مختلف است که در یک عنصر عمل می کند. به این ترتیب، یکی از عملیات های کلیدی زندگی روانی را نشان می دهد که فروید آن را تعین بیش از حد نامید. هیچ مطابقت مستقیمی بین یک محتوای آشکار ساده و همتای نهفته چند بعدی آن را نمی توان فرض کرد.

جابجایی

دومین فعالیت رویاپردازی، جابجایی، به تمرکز زدایی از افکار رویایی اشاره دارد، به طوری که فوری ترین آرزو اغلب به صورت مایل یا حاشیه ای در سطح آشکار نمایش داده می شود. جابجایی همچنین به معنای جایگزینی تداعی یک دال در خواب به جای دال دیگر، مثلاً پادشاه به جای پدر است.

بازنمایی

سومین فعالیت را فروید بازنمایی نامید که منظور او تبدیل افکار به تصویر بود. بنابراین رمزگشایی یک رویا به معنای ترجمه چنین بازنمایی های بصری به زبان بیناذهنی در دسترس از طریق تداعی آزاد است. کارکرد نهایی رویاپردازی، بازبینی ثانویه است که با تکمیل محتوای آن با انسجام روایی، نظم و درک رویا را تا حدی قابل درک می کند. بنابراین، فرآیند تعبیر خواب، جهت کار رویا را معکوس می‌کند، و از سطح بازگویی آگاهانه رویا از طریق پیش‌آگاه، فراتر از سانسور، به خود ناخودآگاه برمی‌گردد.

توسعه نظری بیشتر

در سال 1904 فروید Zur Psychopathologie des Alltagslebens (آسیب شناسی روانی زندگی روزمره) را منتشر کرد. که در آن خطاهای به ظاهر ناچیز مانند لغزش های زبان یا قلم (که بعداً به زبان عامیانه لغزش های فرویدی یا اشتباهات لپی نامیده شد). اشتباه خواندن یا فراموشی نام ها را بررسی کرد. این اشتباهات که فروید فهمیده بود دارای اهمیت علامتی و در نتیجه قابل تفسیر است. اما بر خلاف رویاها، آنها نیازی به خیانت به یک آرزوی سرکوب شده کودکانه ندارند. با این وجود می توانند از علل فوری خصمانه، حسادت یا خودخواهانه ناشی شوند.

جوک ها و رابطه آنها با ناخودآگاه

در سال 1905 فروید دامنه این تحلیل را با بررسی Der Witz und seine Beziehung zum Unbewussten (جوک ها و رابطه آنها با ناخودآگاه) گسترش داد. او با استناد به ایده «جوک‌کاری» به‌عنوان فرآیندی قابل مقایسه با رویاپردازی، به کیفیت دوطرفه جوک‌ها که در آن واحد به‌طور آگاهانه ساخته شده و ناخودآگاه آشکار می‌شوند، اذعان کرد. پدیده‌های به‌ظاهر بی‌گناهی مانند جناس یا شوخی‌ها به اندازه شوخی‌های آشکارا تمایلی، زشت یا خصمانه قابل تفسیر هستند.

فروید معتقد است که واکنش انفجاری که اغلب توسط طنز موفق ایجاد می شود، قدرت خود را مدیون انتشار ارگاسمیک تکانه های ناخودآگاه، پرخاشگرانه و همچنین جنسی است. اما از آنجایی که شوخی‌ها عمدی‌تر از رویاها یا لغزش‌ها هستند، از بعد عقلانی روانی استفاده می‌کنند که فروید به همان اندازه که باید آن را id یا من می‌خواند.

سه مقاله در مورد نظریه جنسیت زیگموند فروید

فروید همچنین در سال 1905 اثری را منتشر کرد که برای اولین بار او را به عنوان قهرمان ادعایی درک همه جنس گرایی یا پنسکشوال از ذهن در کانون توجه قرار داد: Drei Abhandlungen zur Sexualtheorie (سه مشارکت در نظریه جنسی، که بعداً به عنوان سه مقاله در مورد نظریه جنسیت ترجمه شد).

 در نسخه های بعدی تجدید نظر و توسعه یافته است. این کار فروید را به عنوان پیشگام در مطالعه جدی جنسیت شناسی در کنار ریچارد فون کرافت-ابینگ، هاولاک الیس، آلبرت مول و ایوان بلوخ معرفی کرد.

مفهوم جنسیت 

در اینجا او با جزئیات بیشتری نسبت به قبل دلایل خود را برای تأکید بر مؤلفه جنسی در ایجاد رفتار طبیعی و بیمارگونه بیان کرد. اگرچه فروید آنطور که عموماً تصور می شود تقلیل گرایانه نبود، با این وجود، مفهوم جنسیت را فراتر از کاربرد متعارف گسترش داد. تا شامل مجموعه ای از انگیزه های وابسته به عشق شهوانی از اولین سال های کودکی به بعد باشد.

 او با تمایز بین اهداف جنسی (عملی که غرایز برای رسیدن به آن تلاش می کنند) و اشیاء جنسی (شخص، اندام یا موجودات فیزیکی که جاذبه را برمی انگیزد)، مجموعه ای از رفتارهای جنسی ایجاد شده با تنوع حیرت آور را شرح داد.

زیگموند فروید به این نتیجه رسید که تمایلات جنسی که خیلی زود در زندگی شروع می‌شود، به شدت بر ارضای آن اصرار می‌ورزد، به طرز قابل ملاحظه‌ای در بیان آن انعطاف‌پذیر است، و در معرض توسعه نادرست آسان است، تمایلات جنسی، محرک اصلی در بسیاری از رفتارهای انسانی است.

رابطه جنسی و رشد در آثار فروید

فروید برای تشریح رشد تکوینی میل جنسی، بر جایگزینی تدریجی مناطق شهوانی در بدن توسط دیگران تمرکز کرد. یک تمایل جنسی چند وجهی در ابتدا به دنبال ارضای دهانی از طریق مکیدن سینه مادر است. شیئی که بعداً می تواند جایگزین های دیگری برای آن فراهم کرد.

نوزاد که در ابتدا قادر به تمایز بین خود و سینه نیست، به زودی مادر خود را به عنوان اولین شی عشق بیرونی درک می کند. بعداً فروید ادعا کرد که حتی قبل از آن لحظه، کودک می‌تواند با بدن خود به‌عنوان یک شیء رفتار کند. و فراتر از خودروتیسم تمایز نیافته به عشق خودشیفته‌ به خود به‌عنوان چنین چیزی فراتر رود.

پس از مرحله دهانی، در طول سال دوم، تمرکز شهوانی کودک به مقعد منتقل می‌شود. که توسط مبارزه بر سر آموزش توالت تحریک می‌شود. در مرحله مقعدی، لذت کودک از اجابت مزاج با نیازهای خودکنترلی مواجه می شود.

مرحله سوم را که از سال چهارم تا ششم به طول انجامید، فالیک نامید. از آنجایی که فروید بر جنسیت مردانه به عنوان هنجار یا قاعده رشد تکیه می کرد، تحلیل او از این مرحله مخالفت های قابل توجهی را برانگیخت. به ویژه به این دلیل که او ادعا کرد نگرانی اصلی آن اضطراب اختگی است.

منبع خشم

برای درک منظور فروید از این ترس، لازم است یکی از بحث های اصلی او را درک کنیم. همانطور که گفته شد، مرگ پدر فروید آسیبی بود که به او اجازه داد تا در روان خود بکاود. فروید نه تنها اندوه مورد انتظار را تجربه کرد، بلکه در رویاهایی که در آن زمان تحلیل کرد، ناامیدی، رنجش و حتی خصومت را نسبت به پدرش ابراز کرد.

ادیپ شهریار

در روند کنار گذاشتن نظریه اغواگری، او منبع خشم را روان خودش تشخیص داد. تا هر چیزی که به طور عینی توسط پدرش انجام شده باشد. زیگموند فروید، همانطور که اغلب انجام می‌داد، به شواهدی از متون ادبی و اسطوره‌ای به عنوان پیش‌بینی بینش‌های روان‌شناختی‌اش، آن منبع را بر اساس تراژدی سوفوکل ادیپ رکس یا ادیپ شهریار تفسیر کرد.

او حدس زد که کاربرد جهانی طرح آن در تمایل هر فرزند پسر به خوابیدن با مادرش و رفع مانع تحقق آن آرزو، یعنی پدرش، نهفته است. چیزی که او بعداً آن را عقده ادیپ نامید. کودک را با مشکلی بحرانی مواجه می‌کند، زیرا اشتیاق غیرقابل تحقق در ریشه‌اش پاسخی خیالی را از جانب پدر برمی‌انگیزد : تهدید به اختگی.

مرحله فالیک تنها در صورتی می تواند با موفقیت همراه باشد که عقده ادیپ با اضطراب اختگی همراه آن قابل حل باشد. به عقیده فروید، اگر پسر در نهایت میل جنسی خود را نسبت به مادر سرکوب کند، و وارد دوره ای به اصطلاح تأخیر شود و نهی سرزنش آمیز پدر را درونی کند و با ساختن آن قسمت از آن، آن را از آن خود کند، این تصمیم می تواند رخ دهد. روان را فروید سوپرایگو یا وجدان نامید.

دردسر فروید

سوگیری آشکارا بر این شرح ، که با فرضیه بسیار بحث برانگیز حسادت آلت تناسلی در دختر بچه اخته شده تکمیل شد. برای نظریه روانکاوی بعدی دردسرساز شد. جای تعجب نیست که تحلیلگران بعدی جنسیت زنانه بیشتر به روابط دختر با مادر پیش از ادیپی توجه کرده اند تا فراز و نشیب های عقده ادیپ.

چالش‌های انسان‌شناختی برای جهان‌شمول بودن این مجموعه نیز آسیب‌رسان بوده است. اگرچه می‌توان آن را با عباراتی دوباره توصیف کرد که آن را از پویایی خاص خانوادگی عصر خود فروید خارج کرد. اگر خلق فرهنگ به عنوان نهاد ساختارهای خویشاوندی مبتنی بر برون همسری درک شود، درام ادیپی منعکس کننده مبارزه عمیق تر بین میل طبیعی و اقتدار فرهنگی است.

اهمیت درون روانی عقده ادیپ

با این حال، فروید همیشه اهمیت درون روانی عقده ادیپ را حفظ کرده است، که حل موفقیت‌آمیز آن پیش‌ شرط انتقال از طریق تأخیر به جنسیت بالغ است که او آن را مرحله تناسلی می‌نامد.

والد جنس مخالف به طور قطعی به نفع یک شیء عشقی مناسب تر که بتواند اشتیاق مفید برای تولید مثل را متقابل کند، رها می شود. در مورد دختر، ناامیدی از عدم وجود آلت تناسلی با طرد مادرش به نفع شخصیت پدری فراتر می رود. در هر دو مورد، بلوغ جنسی به معنای رفتار دگرجنس‌گرایانه، متمایل به زایش و متمرکز بر ناحیه تناسلی است.

رشد جنسی در نظریه فروید

با این حال، رشد جنسی مستعد ناسازگاری‌های نگران‌کننده است که در صورت عدم موفقیت در مورد مراحل مختلف، از این نتیجه جلوگیری می‌کند. تثبیت اهداف یا اشیاء جنسی می تواند در هر لحظه خاص اتفاق بیفتد که یا به دلیل یک ضربه واقعی یا انسداد یک میل قوی لیبیدینی ایجاد می شود.

روان نژندی

 اگر به تثبیت اجازه داده شود که مستقیماً خود را در سنین بالاتر بیان کند، نتیجه چیزی است که در آن زمان عموماً انحراف نامیده می شد. با این حال، اگر بخشی از روان چنین بیان آشکاری را ممنوع می‌کند. فروید ادعا می‌کند که تکانه سرکوب‌شده و سانسور شده نشانه‌های روان‌رنجوری ایجاد می‌کند. روان‌نژندی به صورت نتیجه منفی انحرافات تصور می‌شود. روان رنجورها عمل مورد نظر را ، بدون حافظه آگاهانه از منشأ آن یا توانایی مقابله و انجام آن در زمان حال ، به شکل سرکوب شده تکرار می کنند.

روان نوروز

علاوه بر روان رنجوری هیستری، با تبدیل تعارضات عاطفی به علائم بدنی، فروید توضیحات علت شناسی پیچیده ای را برای سایر رفتارهای عصبی معمولی مانند وسواس اجباری، پارانویا و خودشیفتگی ایجاد کرد. او آنها را روان نوروزpsychoneuroses نامید، زیرا ریشه در درگیری‌های دوران کودکی دارد. برخلاف روان‌ رنجورهای واقعی مانند هیپوکندری (خود بیمار پنداری )، نوراستنی و روان‌رنجور اضطرابی، که به دلیل مشکلات موجود در زمان حال است. (آخری، برای مثال، ناشی از سرکوب فیزیکی آزادسازی جنسی است).

انتقال و ضد انتقال

توضیح فروید از تکنیک درمانی خود در این سال ها بر پیامدهای یک عنصر خاص در رابطه بین بیمار و تحلیلگر متمرکز بود. عنصری که او برای اولین بار قدرت آن را در تأمل در کار بروئر با آنا اُ بکار برد. صحت آن، روایت فروید از این قسمت به شرح زیر بود. رابطه شدید بین بروئر و بیمارش زمانی که آنا میل شدید جنسی خود را به او فاش کرد، تغییری نگران کننده به خود گرفت.

 بروئر که به تحریک احساسات متقابل پی برده بود، درمان خود را به دلیل سردرگمی قابل درک در مورد پیامدهای اخلاقی عمل بر اساس این انگیزه ها قطع کرد. فروید در این تعامل نگران‌کننده تأثیرات پدیده‌ای فراگیرتر را دید که آن را انتقال (یا در مورد تمایل تحلیلگر به بیمار، ضد انتقال) نامید.

استدلال فروید

 او استدلال کرد که انتقال که از طریق فرافکنی احساسات تولید می شود، بازنمایی امیال دوران کودکی است که بر روی یک شی جدید جذب شده (سرمایه گذاری شده است). به این ترتیب، این ابزار ضروری در درمان تحلیلی است، زیرا با آشکار ساختن احساسات سرکوب شده و اجازه دادن به آنها برای بررسی در یک محیط بالینی، انتقال می تواند اجازه دهد تا در حال حاضر کار شود. یعنی یادآوری عاطفی می تواند پادزهری تکرار روان رنجور باشد.

تا حد زیادی برای تسهیل انتقال بود که زیگموند فروید تکنیک مشهور خود را توسعه داد که بیمار را روی کاناپه دراز بکشد. مستقیماً به تحلیلگر نگاه نکند، و آزادانه با کمترین دخل و تصرف در شخصیت واقعی تحلیلگر، خیال پردازی کند.

مهار شده و خنثی، تحلیلگر به عنوان پرده ای برای جابجایی احساسات اولیه، شهوانی و تهاجمی عمل می کند. انتقال به تحلیلگر خود نوعی روان رنجوری است، اما در خدمت کار نهایی احساسات متضادی که بیان می کند.

 با این حال، فقط برخی از بیماری‌ها برای این درمان باز هستند، زیرا نیاز به توانایی هدایت انرژی لیبیدین به بیرون دارد. فروید متأسفانه نتیجه گرفت که روان‌پریشی‌ها مبتنی بر هدایت مجدد میل جنسی به نفس بیمار هستند. و بنابراین نمی‌توان آنها را با انتقال در موقعیت تحلیلی تسکین داد. این که درمان روانکاوانه تا چه حد در درمان روان عصبی موفق بوده است، موضوع بحث قابل توجهی است.

انجمن روانکاوی وین

اگرچه نظریه‌های زیگموند فروید برای بسیاری در وینِ زمانِ او توهین‌آمیز بود، اما در اوایل دهه 1900 شروع به جذب گروهی جهانی از هواداران کرد. در سال 1902 حلقه چهارشنبه روانشناختی در اتاق انتظار فروید با حضور تعدادی از مشاهیر آینده در جنبش های روانکاوانه شروع کار کرد. آلفرد آدلر و ویلهلم استکل اغلب با مهمانانی مانند ساندور فرانسزی، کارل گوستاو یونگ، اتو رنک، ارنست جونز، مکس ایتینگون و A.A. همراه بودند.

روانکاوی اوبر

بریل در سال 1908 این گروه را به انجمن روانکاوی وین تغییر نام داد و اولین کنگره بین المللی خود را در سالزبورگ برگزار کرد. در همان سال اولین شعبه انجمن در برلین افتتاح شد. در سال 1909 زیگموند فروید به همراه یونگ و فرنسی سفری تاریخی به دانشگاه کلارک در ووستر ماساچوست انجام دادند. سخنرانی هایی که او در آنجا ایراد کرد به زودی با عنوان «روانکاوی اوبر» (1910؛ منشأ و توسعه روانکاوی) منتشر شد. که اولین مقدمه از چندین مقدمه او برای مخاطبان عام بود. همراه با یک سری از مطالعات موردی واضح – معروف ترین آنها که در محاوره با نام های “دورا” (1905)، “هانس کوچولو” (1909)، “مرد موش صحرایی” (1909)، “دکتر شربر روان پریش” (1911) شناخته می شوند. و “مرد گرگ” (1918) – آنها ایده های او را به عموم مردم معرفی کردند.

اختلافات در جنبش

همانطور که ممکن است از جنبشی انتظار می رود که رفتارش بر قدرت انتقال و فراگیر بودن کشمکش ادیپی تأکید داشته باشد، تاریخ اولیه آن داستانی مملو از اختلاف، خیانت، ارتداد و تکفیر است. شایع ترین انشعابات با آدلر در 1911، استکل در 1912 و یونگ در 1913 رخ داد. پس از آن در دهه 1920 با فرانسزی، رانک و سپس از ویلهلم رایش جدا شد.

علی‌رغم تلاش‌های مریدان وفاداری مانند ارنست جونز برای تبرئه سرزنش فروید، تحقیقات بعدی در مورد روابط او با شاگردان سابق مانند ویکتور تاوسک، تصویر را به‌طور قابل‌توجهی مبهم کرده است.

در واقع، منتقدان افسانه هژیوگرافیک زیگموند فروید، زمان نسبتاً آسانی را برای ثبت تنش بین آرمان‌های فروید برای عینیت علمی و زمینه شخصی فوق‌العاده پرتنش که در  ایده‌های او توسعه و منتشر شده بود، پشت سر گذاشته‌اند.

حتی پس از مرگ فروید، اصرار آرشیوداران او بر محدود کردن دسترسی به مطالب بالقوه شرم آور در مقالاتش، این تصور را تقویت کرده است که جنبش روانکاوانه بیشتر شبیه یک کلیسای فرقه ای است تا یک جامعه علمی (حداقل آن گونه که دومی به طور ایده آل درک می شود).

به سوی یک نظریه کلی زیگموند فروید

اگر تاریخ آشفته نهادینه‌سازی آن باعث می‌شود که روانکاوی در بخش‌های خاصی زیر سؤال برود. تمایل بنیان‌گذار آن به برون‌یابی یافته‌های بالینی‌اش در یک نظریه عمومی بلندپروازانه‌تر نیز همین‌طور بود.

همانطور که او در سال 1900 به فلیس اعتراف کرد، “من در واقع اصلاً مرد علم نیستم …. . من چیزی جز یک فاتح با خلق و خوی یک ماجراجو نیستم.» به‌اصطلاح فرا روان ‌شناسی فروید به زودی مبنایی برای گمانه‌زنی‌های گسترده درباره پدیده‌های فرهنگی، اجتماعی، هنری، مذهبی و انسان‌شناختی شد. متا روانشناسی متشکل از ترکیبی پیچیده و غالباً تجدید نظر شده از عناصر اقتصادی، پویا و توپوگرافیک، در مجموعه‌ای از 12 مقاله که فروید در طول جنگ جهانی اول تألیف کرد، توسعه یافت. و تنها برخی از آنها در زمان حیات او منتشر شد. یافته‌های کلی آن‌ها در دو کتاب در دهه 1920 ظاهر شد. Jenseits des Lustprinzips (1920؛ فراتر از اصل لذت) و Das Ich und das Es (1923؛ The Ego and the Id).

سه گانه فروید : نهاد ، خود ، فراخود

در این آثار، فروید تلاش کرد تا رابطه بین تقسیم توپوگرافی قبلی خود از روان به ناخودآگاه، پیش‌آگاه و خودآگاه و طبقه‌بندی ساختاری بعدی خود را به نهاد id، خود ego و فراخود superego روشن کند.

 id یا نهاد بر حسب ابتدایی‌ترین امیال برای ارضای در نوزاد تعریف می‌شد. میل‌هایی که تحت سلطه میل به لذت از طریق رها شدن تنش و کاتکسیس انرژی بود. این شناسه که هیچ قانون منطقی ندارد. بی‌تفاوت به خواسته‌های مصلحت‌اندیشی، بدون محدودیت توسط مقاومت واقعیت بیرونی است. تحت حاکمیت چیزی است که فروید آن را فرآیند اولیه می‌نامد که مستقیماً غرایز ایجاد شده به‌طور جسمانی را بیان می‌کند.

اصل واقعیت

 از طریق تجربه اجتناب ناپذیر ناامیدی، نوزاد یاد می گیرد که خود را با مقتضیات واقعیت وفق دهد. فرآیند ثانویه ای که نتیجه آن منجر به رشد نفس می شود. که از آنچه فروید اصل واقعیت نامید پیروی می کند در تضاد با اصل لذت حاکم بر id.

در اینجا، نیاز به تأخیر در ارضای در خدمت حفظ خود، به آرامی آموخته می‌شود تا اضطراب ناشی از خواسته‌های برآورده نشده را خنثی کنیم. آنچه فروید آن را مکانیسم‌های دفاعی می‌نامد. برای مقابله با این گونه درگیری‌ها توسط نفس ایجاد می‌شود. سرکوب اساسی ترین است. اما فروید همچنین مجموعه ای کامل تر از دیگران، از جمله شکل گیری واکنش، انزوا، خنثی کردن، انکار، جابجایی و عقلانی کردن را مطرح کرد.

سوپرایگو

آخرین مؤلفه در سه گانه فروید، سوپرایگو بود. از درونی شدن دستورات اخلاقی جامعه از طریق همذات پنداری با دستورات والدین در خلال حل عقده ادیپ ایجاد می شود. فقط تا حدی آگاهانه، سوپرایگو مقداری از نیروی تنبیه کننده خود را با وام گرفتن عناصر تهاجمی خاصی در خود یا id به دست می آورد.

عناصری که به سمت درون بر ضد ایگو می چرخند و احساس گناه ایجاد می کنند. اما عمدتاً از طریق درونی‌سازی هنجارهای اجتماعی است که سوپرایگو شکل می‌گیرد. تصدیقی که مانع از آن می‌شود که روانکاوی روان را در قالب‌های صرفاً زیست‌شناسانه یا فردگرایانه مفهوم‌سازی کند.

فراز و نشیب های نظریات زیگموند فروید

درک فروید از فرآیند اولیه در مسیر زندگی حرفه‌ای‌اش دستخوش تغییری اساسی شد. او در ابتدا یک میل لیبیدینی را که به دنبال لذت جنسی است در مقابل انگیزه حفظ خود قرار داد که هدف آن بقا است.

اما در سال 1914، هنگام بررسی پدیده خودشیفتگی، غریزه دوم را صرفاً گونه‌ای از غریزه اولی در نظر گرفت. فروید که نمی‌توانست یک نظریه رانش تا این حد یگانه گرایانه را بپذیرد، به دنبال جایگزینی دوگانه جدید بود.

او به این ادعای گمانه‌زنی رسید که در روان یک انگیزه فطری و واپس‌رونده برای سکون وجود دارد که هدف آن پایان دادن به تنش اجتناب‌ناپذیر زندگی است. او این تلاش برای استراحت را اصل نیروانا (ابهام زدایی )و انگیزه نهفته در آن را غریزه مرگ یا تاناتوس نامید که می‌توانست برای حفظ خود آن را جایگزین غریزه زندگی یا اروس کند.

مطالعات اجتماعی و فرهنگی زیگموند فروید

نظریه غریزه بالغ فروید از بسیاری جهات یک ساختار متافیزیکی است که با élan vital هانری برگسون یا اراده آرتور شوپنهاور قابل مقایسه است. فروید که از فرمول‌بندی آن جسارت کرده بود، مجموعه‌ای از مطالعات جسورانه را راه‌اندازی کرد. که او را فراتر از اتاق مشاوره پزشکش برد. او قبلاً این تحقیقات را با تحقیقات لئوناردو داوینچی (1910) و رمان Gradiva اثر ویلهلم جنسن (1907) آغاز کرده بود. در اینجا فروید تلاش کرد تا آثار هنری را به عنوان بیان نمادین روان پویایی خالق آنها روانکاوی کند.

تعالی در سه مقاله

فرض اساسی که به فروید اجازه می داد پدیده های فرهنگی را بررسی کند، تعالی در سه مقاله نامیده شد. به عقیده فروید، قدردانی یا خلق زیبایی ایده آل، ریشه در میل جنسی بدوی دارد که به شیوه های فرهنگی تعالی بخشی تغییر شکل می دهند.

بر خلاف سرکوب، که تنها علائم روان رنجور را ایجاد می کند. که معنای آنها حتی برای فرد مبتلا ناشناخته است. تعالی یک راه حل بدون تعارض سرکوب است که منجر به آثار فرهنگی بیناذهنی در دسترس می شود.

 اگر چه در مفاهیم خود به طور بالقوه تقلیل‌دهنده است. اما تفسیر روانکاوانه از فرهنگ را می‌توان به درستی یکی از قوی‌ترین «هرمنوتیک‌های سوءظن» نامید. برای وام گرفتن عبارت فیلسوف فرانسوی پل ریکور، زیرا مفاهیم ایده‌آلیستی فرهنگ عالی را به‌عنوان فراتر از دغدغه‌های پست‌تر از بین می‌برد.

فروید دامنه تئوری های خود را گسترش داد تا در توتم و تابو (1913؛ Totem and Taboo) گمانه زنی های روانشناختی انسان شناختی و اجتماعی را نیز در بر گیرد.

با تکیه بر کاوش‌های سِر جیمز فریزر در مورد مردم بومی استرالیا، او آمیزه‌ای از ترس و احترام نسبت به حیوان توتم را بر حسب نگرش کودک نسبت به والدین همجنس تفسیر کرد. اصرار فرد بومی بر برون ‌همسری دفاعی پیچیده در برابر امیال شدید محارم بود. که کودک نسبت به والدین جنس مخالف احساس می‌کرد.

بنابراین، دین آنها یک پیش بینی فیلوژنتیک از درام ادیپی بود. که در رشد روانی انسان مدرن بازی می شد. اما در حالی که دومی صرفاً یک پدیده درون روانی مبتنی بر خیالات و ترس ها بود. زیگموند فروید به جرأت پیشنهاد کرد که اولی مبتنی بر رویدادهای واقعی تاریخی است.

فروید حدس می زد که شورش پسران علیه پدرانِ سلطه گر برای کنترل زنان به جنایت کُشی واقعی به اوج خود رسیده است.

 این عمل خشونت‌آمیز که در نهایت باعث ایجاد پشیمانی شد. به کفاره از طریق تابوهای محارم و ممنوعیت آسیب رساندن به جانشین پدر، شیء یا حیوان توتمی انجامید. هنگامی که قبیله برادر جایگزین گروه پدرسالار شد، جامعه واقعی ظهور کرد.

 چشم پوشی از آرزوهای فردی برای جایگزینی پدر مقتول و احساس گناه مشترک در جنایت اولیه منجر به توافقی قراردادی برای پایان دادن به مبارزه داخلی و در عوض متحد شدن با یکدیگر شد. جد توتمی پس از آن می‌تواند به خدای غیرشخصی‌تر ادیان بزرگ تبدیل شود.

تلاش بعدی برای توضیح همبستگی اجتماعی

Massenpsychologie und Ich-analyse (1921؛ روانشناسی گروهی و تحلیل نفس)، از روانشناسان ضد دمکراتیک جمعیت اواخر قرن نوزدهم، به ویژه گوستاو لو بون، استفاده کرد. در اینجا سرخوردگی از سیاست لیبرال و عقلانی که برخی آن را بستر بسیاری از کارهای فروید می‌دانستند در صریح‌ترین حالت خود قرار داشت.

(تنها رقیب توماس وودرو ویلسون، بیست و هشتمین رئیس‌جمهور ایالات متحده : یک مطالعه روان‌شناختی، یک زندگی‌نامه روان‌شناختی است.)

پدیده های توده ای

 به طور مشترک با ویلیام بولیت در سال 1930 نوشته شد. اما تا سال 1967 منتشر نشد. فروید پیشنهاد کرد که همه پدیده های توده ای با پیوندهای عاطفی شدیداً واپس گرایانه مشخص می شوند. که کنترل خود و استقلال افراد را از بین می برد. فروید با رد توضیحات جایگزین احتمالی مانند پیشنهاد یا تقلید هیپنوتیزمی و عدم تمایل به پیروی از یونگ در فرضیه ساختن ذهن گروهی، بر پیوندهای لیبیدینی فردی با رهبر گروه تأکید کرد.

 تشکیل گروه مانند بازگشت به یک گروه ترکی اولیه با رهبر به عنوان پدر اصلی است. فروید با استفاده از ارتش و کلیسای کاتولیک رومی به عنوان نمونه های خود، هرگز به طور جدی به شیوه های کمتر اقتدارگرایانه رفتار جمعی توجه نکرد.

دین، تمدن و نارضایتی ها در نظرات زیگموند فروید

ارزیابی تیره و تار فروید از همبستگی اجتماعی و سیاسی در نگرش او نسبت به دین، اگر چه به شکلی جزئی تر بود، تکرار شد. گرچه بسیاری از روایت‌های تکامل زیگمومند فروید بدهی‌هایی را به یکی از جنبه‌های پیشینه یهودی او تشخیص داده‌اند. بدهی‌هایی که فروید تا حدی به آن اذعان داشت، موضع اعلام شده او عمیقاً غیر مذهبی بود.

همانطور که در روایت توتم و تابو اشاره شد. او همیشه اعتقاد به الوهیت را در نهایت به پرستش آواره نیاکان بشر نسبت می داد. یکی از قوی ترین منابع جدایی او با شاگردان سابقی مانند یونگ دقیقا همین شک و تردید نسبت به معنویت بود.

فروید در مقاله خود در سال 1907 “Zwangshandlungen und Religionsübungen” (“اعمال وسواسی و اعمال مذهبی – Obsessive Acts and Religious Practices ” که بعداً به عنوان ” Obsessive Actions and Religious Practices ” ترجمه شد.) ادعا کرده بود که روان رنجورهای وسواسی سیستم های مذهبی خصوصی هستند. و خود مذاهب چیزی بیش از عصبیت های وسواسی نیستند.

نوع بشر بیست سال بعد، در Die Zukunft einer Illusion (1927؛ آینده یک توهم.)، او این استدلال را توضیح داد. و اضافه کرد که اعتقاد به خدا بازتولید اسطوره ای از وضعیت جهانی درماندگی کودکی است. مانند یک پدر ایده آل، خدا فرافکنی آرزوهای کودکانه برای یک محافظ قادر مطلق است.

او با خوش بینی محتاطانه به این نتیجه رسید که اگر کودکان بتوانند وابستگی خود را بیشتر کنند. آنگاه بشریت نیز ممکن است امیدوار باشد که ناهمسانی نابالغ خود را پشت سر بگذارد.

ایمان ساده روشنگری که زیربنای این تحلیل بود، به سرعت نظرات انتقادی را برانگیخت که منجر به اصلاح آن شد. فروید در رد و بدل نامه‌هایی با رمان‌نویس فرانسوی رومن رولان، منبعی غیرقابل حل‌تر از احساسات مذهبی را تصدیق کرد. بخش آغازین رساله نظری بعدی او، Das Unbehagen in der Kultur (1930؛ تمدن و نارضایتی های آن)، به چیزی اختصاص داشت که رولان آن را احساس اقیانوسی نامیده بود.

فروید آن را به عنوان احساس یگانگی لاینفک با جهان هستی توصیف می کند. که به ویژه عرفا آن را به عنوان تجربه اساسی دینی تجلیل می کنند.

فروید مدعی شد که منشأ آن نوستالژی حس اتحاد نوزاد پیش از ادیپی با مادرش است. گرچه هنوز ریشه در درماندگی کودکان دارد، اما دین تا حدودی از ابتدایی ترین مرحله رشد پس از زایمان سرچشمه می گیرد. آرزوهای واپس‌رونده برای بازسازی آن احتمالاً قوی‌تر از آرزوهای یک پدر قدرتمند است. و بنابراین نمی‌تواند از طریق حل جمعی عقده ادیپ از بین رود.

تمدن و ملالت های آن

کتابی که پس از شروع مبارزه فروید با سرطان فک و در بحبوحه ظهور فاشیسم اروپایی نوشته شد. کتابی عمیقاً تسلی‌بخش بود. فروید با تمرکز بر رواج احساس گناه انسان و عدم امکان دستیابی به خوشبختی بی آلایش، معتقد بود. که هیچ راه حل اجتماعی برای نارضایتی های نوع بشر امکان پذیر نیست. همه تمدن ها، صرف نظر از اینکه چقدر خوب برنامه ریزی شده اند، تنها می توانند تسکین بخشی را ارائه دهند.

 زیرا پرخاشگری در میان مردم به دلیل روابط نابرابر مالکیت یا بی عدالتی سیاسی نیست که بتوان آن را با قوانین اصلاح کرد. بلکه به دلیل غریزه مرگ است که به بیرون هدایت می شود.

وی پیشنهاد می‌کند که حتی اروس هم کاملاً با تمدن هماهنگ نیست. زیرا پیوندهای لیبیدینی که همبستگی جمعی را ایجاد می‌کند. به‌جای اینکه مستقیماً جنسی باشد، مهار شده و منتشر می‌شوند.

بنابراین، احتمالاً بین میل به ارضای جنسی و عشق متعالی به نوع بشر تنش وجود دارد. علاوه بر این، از آنجایی که اروس و تاناتوس خودشان در تضاد هستند. درگیری و احساس گناهی که به وجود می‌آید عملاً اجتناب‌ناپذیر است.

 بهترین چیزی که می توان به آن امیدوار بود. زندگی ای است که در آن بار سرکوبگرانه تمدن با تحقق ارضای غریزی و عشق متعالی به نوع بشر در تعادل باشد. اما آشتی طبیعت و فرهنگ غیرممکن است. زیرا بهای هر تمدنی، گناهی است که در اثر خنثی کردن ضروری انگیزه‌های غریزی انسان ایجاد می‌شود.

اگرچه فروید در جاهای دیگر، تناسلی دگرجنس‌گرایانه و ظرفیت کار مولد را نشانه‌های سلامتی فرض می‌کرد. و تاکید می‌کرد که «هرجا هویت هست، نفس هم وجود خواهد داشت». واضح است که او هیچ امیدی به رهایی جمعی از نارضایتی‌ها نداشت. از تمدن، او فقط اخلاقی از اصالت تسلیم شده را ارائه کرد. که حکمت زندگی بدون امکان رستگاری، چه مذهبی و چه سکولار را آموزش می داد.

آخرین روزهای زیگموند فروید

آخرین اثر عمده فروید، Der Mann Moses und die monotheistische Religion (1939؛ موسی و یکتاپرستی)، چیزی بیش از یک «رمان تاریخی» بود که او ابتدا فکر می کرد آن را زیرنویس کند.

موسی برای فروید از دیرباز شخصیتی بسیار مهم بود. در واقع مجسمه معروف میکل آنژ از موسی موضوع مقاله ای بود که در سال 1914 نوشته شده بود.

خودِ کتاب با این ادعا که او در واقع یک مصری اشرافی بود. که قوم یهود را برای زنده نگه داشتن یک مصری انتخاب کرده بود به دنبال حل معمای منشأ موسی بود. دین توحیدی پیشین موسی که بیش از حد سختگیر بود و خواستار یک فرمانده بود، در یک شورش یهودیان کشته شد.

 و رهبر دوم و انعطاف پذیرتر، که موسی نیز نام داشت، به جای او برخاست. با این حال، احساس گناه ناشی از این اقدام نژادپرستانه بیش از حد قابل تحمل بود. و یهودیان در نهایت به دینی که موسیِ اصلی به آنها داده بود، بازگشتند. زیرا این دو شخصیت در خاطرات آنها به یکی تبدیل شدند. در اینجا دوگانگی فروید در مورد ریشه‌های مذهبی‌اش و اقتدار پدرش اجازه یافت تا داستانی بسیار تخیلی را فرا گیرد که بیشتر درباره نویسنده‌اش سخن می گوید تا موضوع ظاهری کتاب .

مرگ زیگموند فروید

کتاب موسی و یکتاپرستی سال بعد از حمله هیتلر به اتریش منتشر شد. فروید مجبور به فرار به انگلستان شد. کتاب‌های او جزو اولین کتاب‌هایی بودند که به‌عنوان ثمره «علم یهودی»، زمانی که نازی‌ها آلمان را تسخیر کردند، سوزانده شدند.

 اگرچه روان درمانی در رایش سوم ممنوع نبود، جایی که پسر عموی فیلد مارشال هرمان گورینگ ریاست یک موسسه رسمی را بر عهده داشت، روانکاوی اساساً به تبعید رفت، به ویژه به آمریکای شمالی و انگلستان.

خود فروید تنها چند هفته پس از شروع جنگ جهانی دوم درگذشت. هنگامی که بدترین ترس های زیگموند فروید در مورد غیرمنطقی بودن نهفته در پشت نمای تمدن در حال تحقق بود. با این حال، مرگ زیگموند فروید مانع از پذیرش و انتشار عقاید او نشد.

انبوهی از مکاتب فرویدی برای توسعه روانکاوی در جهات مختلف پدید آمدند. در واقع، علیرغم چالش‌های بی‌امان و اغلب قانع‌کننده‌ای که تقریباً در برابر همه ایده‌های او وجود داشت. زیگموند فروید یکی از قدرتمندترین چهره‌های روشنفکر دوران مدرن باقی مانده است.

منبع : britannica

سخنان زیگموند فروید

  • ما همانی هستیم که هستیم زیرا همان بوده ایم که بوده ایم. و آنچه برای حل مشکلات زندگی و انگیزه های انسان لازم است برآوردهای اخلاقی نیست بلکه دانش بیشتر است.
  • خودِ عمومی یک سازه شرطی از خود روانی درونی است.
  • ذهن خودآگاه را می‌توان به چشمه‌ای تشبیه کرد که در خورشید بازی می‌کند و دوباره به حوض بزرگ زیرزمینی ناخودآگاه می‌افتد.
  • عشق و کار، کار و عشق… این دو همه چیز هستند.
  • نفس در خانه خود استاد نیست.
  • هر چه انسانی به ظاهر کامل تر باشد، شیاطین بیشتری در درون دارد.
  • زمان صرف شده با گربه ها هرگز اتلاف وقت نیست.
  • در مسائل کوچک به ذهن اعتماد کنید، و در مسائل بزرگ به قلب.
  • دوستی هنر حفظ فاصله است ، در حالی که عشق هنر صمیمیت است.
  • تعبیر رویاها راهی شاهانه برای آگاهی از فعالیت های ناخودآگاه ذهن است.
  • ذهن مانند کوه یخ است ، با یک هفتم حجم خود بالای آب شناور است.
  • تنها کسی که باید خود را با او مقایسه کنید، خودتان در گذشته هستید.
  • صدای عقل ملایم است، ولی تا شنیده نشود آرام نمی گیرد. در نهایت، پس از مخالفت های بی پایان، موفق می شود. این یکی از معدود نکاتی است که در آن    می توان به آینده بشر خوش بین بود.
  • انسان نیکوکار به خواب دیدن کاری که انسان نابکار در زندگی واقعی انجام    می دهد راضی می شود.
  • همانطور که هیچ کس را نمی توان مجبور به ایمان کرد،  کسی را نیز نمی توان مجبور به کفر نمود.
  • انسان نباید برای از بین بردن عقده های خود تلاش کند، بلکه باید با آنها هماهنگی داشته باشد. آنها به طور مشروع چیزی هستند که رفتار او را در جهان هدایت می کنند.
  • انسان ، از خطایی به خطای دیگر،  تمام حقیقت را کشف می کند.
  • ما هرگز به اندازه زمانی که عاشق هستیم در برابر رنج بی دفاع نیستیم.
  • بیشتر مردم واقعاً آزادی را نمی خواهند، زیرا آزادی مستلزم مسئولیت است و اکثر مردم از مسئولیت می ترسند.
  • صداقت کامل با خود تمرین خوبی است .

کتاب های تأثیرگذار زیگموند فروید

زیگموند فروید یکی از مشهورترین چهره های قرن بیستم است. ایده های اغلب بحث برانگیز او تأثیر عمده ای بر حوزه رو به رشد روانشناسی داشت و تأثیر او تا به امروز همچنان محسوس است. او علاوه بر نظریه‌های بزرگ روان‌شناسی انسان، نویسنده‌ای پرکار بود. و بیش از ۳۲۰ کتاب و مقاله و تالیف های مختلف منتشر کرد.

فهرست زیر گزیده ای از معروف ترین و تاثیرگذارترین کتاب های زیگموند فروید را نشان می دهد. اگر علاقه مند به کسب اطلاعات بیشتر در مورد فروید و نظریه های او هستید، در نظر بگیرید که تعدادی از نوشته های اصلی او را بخوانید. تا به طور مستقیم از منبع اصلی به درک بهتری از نظریه فرویدی دست پیدا کنید.

کتاب‌های درسی زیادی وجود دارد که ایده‌های او را خلاصه می‌کند، اما گاهی اوقات هیچ چیز بهتر از مطالعه نوشته‌های اصلی برای به دست آوردن بینش و دیدگاه‌های بیشتر درباره ایده‌های متعدد او نیست.

مطالعات هیستری (1895)

کتاب های تأثیرگذار زیگموند فروید : مطالعات هیستری (1895)
کتاب های تأثیرگذار زیگموند فروید : مطالعات هیستری (1895)

مطالعاتی درباره هیستری یا Studien über Hysterie توسط فروید و همکارش جوزف بروئر نوشته شده است. این کتاب کار و مطالعه آنها را بر روی تعدادی از افراد مبتلا به هیستری توصیف می کند. از جمله یکی از معروف ترین موارد آنها، زن جوانی به نام آنا او. این کتاب همچنین استفاده از روانکاوی را به عنوان درمانی برای بیماری های روانی معرفی می کند.

تعبیر رویاها (1900)

تعبیر رویاها (1900)
تعبیر رویاها (1900)

تعبیر رویاها در ابتدا به آلمانی با عنوان Die Traumdeutung منتشر شد. فروید اغلب این کتاب را به عنوان کتاب مورد علاقه شخصی خود معرفی می کرد و این کتاب به یک اثر کلاسیک همیشگی در تاریخ روانشناسی تبدیل شده است.

این کتاب نظریه فروید را مطرح می کند که رویاها آرزوهای ناخودآگاه را نشان می دهند که با نمادگرایی پنهان شده اند. اگر علاقه مند به کسب اطلاعات بیشتر در مورد رویکرد فروید به رویاها و ذهن ناخودآگاه هستید، این کتاب را حتما بخوانید.

آسیب شناسی روانی زندگی روزمره (1901)

آسیب شناسی روانی زندگی روزمره (1901)
آسیب شناسی روانی زندگی روزمره (1901)

آسیب شناسی روانی زندگی روزمره یا Zur Psychopathologie des Alltagslebens یکی از اصلی ترین متونی است که نظریه روانکاوی فروید را ترسیم می کند.

این کتاب نگاهی دقیق‌تر به تعدادی از انحرافاتی دارد که در طول زندگی روزمره رخ می‌دهد. از جمله فراموش کردن نام‌ ها، لغزش ‌های زبان (معروف به لغزش ‌های فرویدی)، و خطا در گفتار و خاطرات پنهان. او سپس آسیب شناسی روانی زمینه ای را که معتقد بود منجر به چنین اشتباهاتی شده است، تجزیه و تحلیل می کند.

سه مقاله در مورد نظریه جنسی (1905)

سه مقاله در مورد نظریه جنسی (1905)
سه مقاله در مورد نظریه جنسی (1905)

سه مقاله درباره تئوری جنسیت یا Drei Abhandlungen zur Sexualtheorie یکی از مهمترین آثار فروید به حساب می آید. در این مقالات، او نظریه خود را در مورد رشد روانی – جنسی بیان می کند و مفاهیم مهم دیگری از جمله عقده ادیپ، حسادت آلت تناسلی و اضطراب اختگی را معرفی می کند.

جوک ها و رابطه آنها با ناخودآگاه (1905)

جوک ها و رابطه آنها با ناخودآگاه (1905)
جوک ها و رابطه آنها با ناخودآگاه (1905)

فروید در کتاب جوک ها و رابطه آنها با ناخودآگاه یا Der Witz und seine Beziehung zum Unbewußten مشاهده کرد که چگونه جوک ها، بسیار شبیه رویاها، می توانند با آرزوها، خواسته ها یا خاطرات ناخودآگاه مرتبط باشند. نظریه شوخ طبعی فروید بر اساس نظریه id، ego و superego است. به عقیده فروید، سوپرایگو چیزی است که به ایگو اجازه می دهد تا شوخ طبعی تولید و بیان کند.

توتم و تابو (1913)

توتم و تابو (1913)
توتم و تابو (1913)

توتم و تابو : شباهت ‌های بین زندگی ذهنی وحشی ‌ها و روان رنجورها، یا توتم و تابو: Einige Übereinstimmungen im Seelenleben der Wilden und der Neurotiker. مجموعه‌ای از چهار مقاله است که روانکاوی را در زمینه‌ های دیگر از جمله دین، انسان ‌شناسی و کهن‌ شناسی به کار می‌برد.

درباره خودشیفتگی (1914)

درباره خودشیفتگی (1914)
درباره خودشیفتگی (1914)

فروید در کتاب «درباره خود شیفتگی» یا «Zur Einführung des Narzißmus»، نظریه خود شیفتگی را تشریح می کند. در این کتاب، او پیشنهاد می کند که خود شیفتگی در واقع بخشی عادی از روان انسان است. او از این به عنوان خودشیفتگی اولیه یا انرژی نهفته در پشت غرایز بقای هر فرد یاد کرد.

مقدمه ای بر روانکاوی (1917)

مقدمه ای بر روانکاوی (1917)
مقدمه ای بر روانکاوی (1917)

به عنوان یکی از معروف ‌ترین کتاب‌ های فروید، مقدمه‌ای بر روان‌کاوی (یا Vorlesungen zur Einführung در روان‌کاوی)، نظریه‌ی روان‌کاوی خود را شامل ذهن ناخودآگاه، نظریه روان ‌نژندی و رویاها بیان می‌کند.

پیشگفتار که توسط جی. استنلی هال نوشته شده است، توضیح می دهد :

“این بیست و هشت سخنرانی برای افراد غیر روحانی ابتدایی و تقریباً محاوره ای است. فروید با صراحتی تقریباً شگفت انگیز دشواری ها و محدودیت های روانکاوی را بیان می کند. و همچنین روش ها و نتایج اصلی آن را به شرح زیر بیان می کند. این کار را فقط یک استاد و مبتکر مکتب فکری جدید می تواند انجام دهد.”

فراتر از اصل لذت (1920)

فراتر از اصل لذت (1920)
فراتر از اصل لذت (1920)

فروید در کتاب فراتر از اصل لذت، که در ابتدا به آلمانی با عنوان Jenseits des Lustprinzips منتشر شد، نظریه غرایز خود را با عمق بیشتری بررسی کرد. پیش از این، کار فروید میل جنسی را به عنوان نیرویی که در پشت اعمال انسان قرار دارد شناسایی می کرد. در این کتاب، او نظریه‌ای درباره انگیزه‌ های غرایز مرگ و زندگی ایجاد کرد.

آینده یک توهم (1927)

آینده یک توهم (1927)
آینده یک توهم (1927)

فروید در کتاب «آینده یک توهم» که در ابتدا با عنوان توهم Die Zukunft einer Illusion منتشر شد، دین را از طریق دریچه روانکاوی بررسی می کند.

او عقاید خود را درباره خاستگاه و توسعه دین توصیف می کند. و پیشنهاد می کند که دین توهمی است ساخته شده از «…دگم های معینی، ادعاهایی درباره حقایق و شرایط واقعیت بیرونی و درونی که به فرد چیزی می گوید که خود او آن را کشف نکرده است. و مدعی هستند که باید به آنها اعتبار داد.”

تمدن و ملامت های آن (1930)

تمدن و ملامت های آن (1930)
تمدن و ملامت های آن (1930)

تمدن و ملامت های آن، یا Das Unbehagen in der Kultur، یکی از معروف ترین کتاب های فروید به عنوان پرخواننده ترین کتاب است. این کتاب بر ایده های زیگموند فروید در مورد تنش بین فرد و تمدن به عنوان یک کل متمرکز است.

به گفته زیگموند فروید، بسیاری از اساسی ‌ترین خواسته ‌های ما با آنچه برای جامعه بهتر است در تضاد هستند. به همین دلیل قوانینی ایجاد می‌شوند که اعمال خاصی را ممنوع می‌کنند. او استدلال می کند که نتیجه، احساس نارضایتی مداوم در میان شهروندان آن تمدن است.

موسی و توحید (1939)

موسی و توحید (1939)
موسی و توحید (1939)

فروید در کتاب موسی و توحید، که برای اولین بار در سال 1937 با عنوان Der Mann Moses und die monotheistische Religion منتشر شد. از نظریه روانکاوی خود برای ایجاد فرضیه هایی در مورد رویدادهای گذشته استفاده می کند. در این کتاب، او پیشنهاد می کند که موسی یهودی نبود، بلکه یک موحد مصر باستان بود. این آخرین کار زیگموند فروید و شاید یکی از بحث برانگیزترین کارهای او بود.