در میان اندیشمندان روانشناسی گوردون ، ويلارد ، آلپورت پیشگام رویکردی در مطالعه شخصیت بود که تاثیر فرآیندهای اجتماعی بر رشد شخصیت و اهمیت اراده آزاد و مسئولیت پذیری شخصی را مورد تاکید قرار می دهد.
اندشمندان روانشناسی گوردون ، ويلارد ، آلپورت
( ١٩٦٧-١٨٩٧)
پدر گوردون آلپورت ، جان ، يك پزشك روستايى بود و مادرش ، نيلى وايس يك معلم بود . مدت كوتاهى بعد از تولد گوردون ، جوانترين برادر از بين چهار برادر خانواده در مونتزوماى ايالت انديانا ، خانواده اش به سلولند ايالت اوهايو نقل مكان كردند . بيشتر دوران بلوغ او در كمك كردن به پدرش در سر و سامان دادن به كار طبابتى او سپرى شد . او در شرح حال نگارى خود ، از خانه شان به عنوان مكانى كه بوسيله ” پرهيز كارى نه چندان زيباى پروتستانى مشخص مى شد ” ياد كرده است . آلپورت كه سرشار از ارزش هاى پاك بودن ، پرهيز كارى و خويشتن دارى بود نسبت به جنبه هاى معينى از شخصيت حساسيت خاص داشت كه ديگران ، مانند فرويد ، تمايلى به در نظر گرفتن آن صفات را نداشتند . آلپورت فقط يك برخورد با فرويد داشت . اين برخورد طى يك ملاقات در وينا بود .
تحصیلات آلپورت
تصميم آلپورت مبنى بر درس خواندن در دانشگاه هاروارد تا اندازه اى به خاطر تأثير برادرش فلويد بود . او دانشجوى كارشناسى روان شناسى بود ، كسى كه تحصيلاتش را ادامه داد و به جايگاه برجسته به عنوان يكى از پايه گذاران روانشناسى اجتماعى آزمايشگاهى نائل شد . ( گورودون تعدادى واحد درسى در روان شناسى اخذ كرد ، اما در نهايت در رشته اقتصاد و فلسفه فارغ التحصيل شد . بعد از فارغ التحصيلى در سال ١٩١٩ به تدريس انگليسى و جامعه شناسى در دانشكده روان شناسى رابرت در دانشگاه استانبول امروزى در تركيه مشغول شد و در سال ١٩٢٥ موفق به اخذ يك فرصت مطالعاتى براى مطالعه در رشته روان شناسى در هاروارد شد . در آنجا او مدرك دكتراى خود را زير نظر هربرت اس . لانگفلد كه قوياً رويكرد آلپورت به روان شناسى را تحت تأثير قرار داده بود كامل كرد .
آلپورت بعد از تكميل دكتراى خود در سال ١٩٢٢ ، بورسيه مسافرتى دانشگاه هاروارد را از آن خود كرد . اين بورسيه به او اجازه داد كه وقتش را در انگليس بگذارند ، جايى كه او تحت تأثير عقايد بارتلت در مورد نقش اسطوره ، افسانه و فرهنگ عام بعنوان ابزارهايى كه بوسيله فرهنگها از نسلى به نسلى ديگر انتقال داده شوند قرار گرفت . او همچنين به آلمان مسافرت كرد ، جائيكه او با مكتب روان شناسى گشتالت در حال ظهور كه بوسيله ولفانگ كهلر ، ورثهايمر و ديگران ارائه شده بود تماس برقرار كرد . در سال ١٩٢٤ به هاروارد برگشت ، اين بار به بخش اخلاقيات اجتماعى و به مدت دو سال تا قبل از اينكه يك موقعيت شغلى در دانشكده دارتموس را بپذيرد و در آنجا ماند . در همان حال در دارتموس همسرش آدالوفكين گولد كه او هم روانشناس بود پسرشان را به دنيا آورد . در سال ١٩٢٨ خانواده به هاروارد برگشت .
در طى سال ١٩٤٦ آلپورت و چند نفر از همكارانش در دانشگاه هاروارد از مؤسسه قبلى خارج شدند و يك بخش جداگانه ارتباطات اجتماعى را تشكيل دادند . اين بخش جديد شامل روانشناسان اجتماعى ، روانشناسان رشدى و بالينى و همينطور تعدادى از مردم شناسان و جامعه شناسان اجتماعى كه احساس كرده بودند از نظر ذهنى به روانشناسان نزديكترند مى شد .
آلپورت پك سيگارى قهار بود و سه سال بعد از بازنشستگى بخاطر سرطان ريه درگذشت .
شخصیت در نگاه آلپورت
مطالعه آلپورت و هنرى اودبرت در مورد توصيفات زبان انگليسى از شخصيت منجر به ميزانى از پايه ريزى چيزى كه نهايتاً الگوى پنج عاملى شخصيت نام گرفت شد . اين الگو در طى سال هاى دهه ١٩٨٠ و از طريق فعاليت مشترك چند نفر از نظريه پردازان ، از جمله ريموند كتل و جوى گيلفورد ، هانس آيزنك و ال . آر . گلدبرگ ارائه شد . اين مدل پيشنهاد مى كند كه شخصيت انسان شامل ابعادى بنيادى است : برونگرايى ، توافق جويى ، روان رنجور خويى وظيفه شناسى و پذيرا بودن نسبت به تجربه يا خردمندى . ريشه هاى اين مدل مى تواند به آلپورت و اودبرت برسد كه شروع به گزينش كلمات مربوط به شخصيت از فرهنگ لغت بين المللى وبستر كردند . آنها ١٨٠٠٠ كلمه مشخص كردند و به منظور نظم بخشى به اين ليست ، اين كلمات را به چهار طبقه تقسيم كردند : صفات شخصيت ( مانند معاشرتى ، پرخاشگر ) ، حالات موقتى ( مانند خلق و خو ) ، قضاوتهاى ارزشى ( مانند معمولى ، ناشايسته ) و خصوصيات جسمى ( مانند خوش تيپ ) .
آلپورت در اولين كتاب خود با عنوان ” شخصيت : يك تفسير روانشناختى ( ١٩٣٧) ” پنجاه تعريف متفاوت از مفهوم شخصيت را ارائه كرد و نتيجه گرفت آن تعاريف يك موضوع مشترك با عنوان ” يك انسان واقعاً چه چيز است دارند . جايى ديگر او شخصيت را به عنوان ” سازماندهى پويايى درون فرد كه در برگيرنده آن دسته از سيستم هاى روانشناختى است كه خصيصه ها ، رفتار و تفكر او را تعيين مى كنند تعريف مى كند .
خود یا نفس از نظر آلپورت
از نظر آلپورت هسته وحدت بخش شخصيت ، خود يا نفس است كه تلاش مى كند تواناييهاى بالقوه فرد و اهداف زندگى را بشناسد . آلپورت معتقد است انگيزه هاى شخص بيشتر تحت تأثير عوامل اجتماعى ( مانند گروه ها و افراد ديگر ) است تا عوامل فيزيولوژيكى ( مانند مزاج و خلق و خو ) . او خود يا نفس را كه هسته نظريه شخصيت او بود يك معماى خيره كننده مى دانست ، اما همچنان با سرسختى شروع به تعريف آن كرد . او به هفت جنبه ذهنى نفس اشاره كرد كه عبارتند از : حس خود بدنى ، هويت خود ، عزت نفس ، خود پنداره . گسترش خود ، و خود به عنوان حريفى عاقل و تلاش شخصى . آلپورت معتقد شد باورهاى اساسى شخص درباره اينكه چه چيز در زندگى ارزش واقعى دارد و چه چيز ندارد اساس ارزشهاى او را تشكيل مى دهند . اين مسئله منجر به ارائه يك آزمون رايج در شخصيت به نام مطالعه ارزشها شد .
مهمترین اثر آلپورت
نافذترين كار آلپورت ، كتاب ” شخصيت : يك تفسير روانشناختى ( ١٩٣٧ ) ” ، نظرات آلپورت از آنچه كه او مهمترين ثمره هاى پژوهش روانشناختى مى ناميد را عرضه كرد . اين كتاب به واسطه تلاشش براى ارائه نظريه اى كه نتايج اين پژوهش را شامل مى شد متمايز مى شد . اين مسئله يكبار ديگر در فرم اصلاح شده كتاب ” الگو و رشد در شخصيت ( ١٩٦١ ) كه در آنجا آلپورت يك نگرانى غير جزمى ولى قاطع درباره پيگيرى ظرافت هاى شخصيت انسان را ابراز كرد ، تكرار شد . هر چند كه متون تاريخى ، آلپورت را پيشكسوت مطالعه شخصيت در امريكا مى دانند ، اما نظريه شخصيت او فقط ميزان متوسطى از علاقه تحقيقى را به خود جلب كرده است .