اندرسون نظام کامپیوتر محوری را ارائه نمود که قادر به شبیه سازی طیف وسیعی از رفتار هوشمند و استفاده از آن برای ایجاد نظام تدریس ریاضیات و برنامه نویس کامپیوتر بود.
اندشمندان روانشناسی جان رابرت اندرسون
( – 1947 )
جان اندرسون در ونكوور متولد شد و در بخش فقير نشين شهر ونكوور بزرگ شد . جان در دوران كودكى خود چندين رويا داشت و خانواده جان حمايت كننده ى روياى او بودند . يكى از روياهاى جان اين بود كه نويسنده شود و هنگامى كه او براى مطالعه روان شناسى در دانشگاه بريتيش كلمبيا ثبت نام كرد ، نويسنده شدن يكى از آرزوهاى او شد . جان در دبيرستان عملكرد خوبى داشت ، پيشرفت او به عنوان دانشجوى ليسانس با آمادگى ضعيف او و ترديد درباره انصراف از رشته روان شناسى تؤام شد . جان در سال آخر تمام سعى خود را نمود تا اينكه در سال ١٩٦٨ زودتر از ساير همكلاسى هاى خود فارغ التحصيل شد و مدال طلاى فرماندارى كل به او عطا شد . رساله فوق ليسانس جان راجع به ادراك آواها در پيام هاى زبان شناسى و غير زبان شناسى بود .
علاقه اندرسون به درک ارتباط بین زبان و تفکر
اندرسون به درك ارتباط بين زبان و تفكر علاقه خاصى داشت و هنگامى كه كرسى دكترى دانشگاه استنفورد به اندرسون پيشنهاد شد ، فرصتى براى ادامه تحقيقات در اين زمينه براى وى فراهم شد . اندرسون در نظر داشت تا دكترى خود را در روان شناسى رياضيات ادامه دهد اما كار او بر روى ساختار يادآورى حافظه كه توسط باور نظارت مى شد ، نقطه شروعى بر ديگر روياى او بود ، روياى ارائه يك نظريه مشخص از فرايند تفكر انسان كه در قالب شبيه سازى كامپيوترى اجرا شود.
اولين تلاشهاى اندرسون در قالب الگوى FRAN ، يادآورى آزاد در شبكه ارتباطى كه شبيه سازى كامپيوترى از حافظه بود و بعداً در الگوى HAM ( شبكه ارتباطى انسان ) اجرا شد . HAM الگوى ساختارها و فرايندهاى حافظه انسان مى باشد و به طور دقيق به بررسى اين موضوع مى پردازد كه در حافظه انسان چگونه زبان پردازش مى شود .
اندرسون در سال ١٩٧٢ بعد از دريافت مدرك دكترى از دانشگاه استنفورد به عنوان استاديار در دانشگاه ييل مشغول به كار شد . او يك سال در دانشگاه ييل باقى ماند و در دروس مرتبط با روان شناسى شناختى را در مقطع ليسانس و فوق ليسانس تدريس مى كرد . در طول اين مدت علاقه اندرسون به ساختارها و فرآيندهاى شناختى گسترش يافت ، سپس به دانشگاه ميشيگان انتقال يافت. لين ريدر نيز دانشجوى كارشناسى ، دانشگاه ميشيگان بود . اندرسون و ريدر در سال ١٩٧٣ ازدواج كردند و همكارى فكرى نزديكى را برقرار كردند .
معماری شناختی
در سومين سال حضور اندرسون در دانشگاه ميشيگان علاقه او به زبان و يادگيرى بيشتر و بيشتر شده و در اين زمان بود كه اندرسون الگوى شبيه سازى كامپيوترى از اكتساب زبان را طراحى نمود . ارتباط او با جيمز جى گرينو كه بر روى يادگيرى و استدلال كار مى كرد باعث شد اندرسون به كاربرد روان شناسى شناختى در آموزش علاقمند شود . اندرسون در طول اين دوره نظريه HAM خود را گسترش داد و آزمايشاتى را انجام داد كه منجر به شكل گيرى نظريه ACT ( كنترل انطباقى سازگارانه تفكر ) او شد . اندرسون از اصطلاح ” معمارى شناختى ” استفاده كرد كه به طرح و سازماندهى ذهن اشاره دارد و در كتاب ” معمارى شناخت ” ( ١٩٨٢) نظريه ACT را به طور كامل شرح داد . اندرسون اصول اساسى نظريه خود را از عمليات به صورت نظامهاى شناختى تغيير داد .
تحلیل منطقی
اندرسون اصطلاح تحليل منطقى را گسترش داد . تحليل منطقى مبتنى بر اين ايده است كه براى درك تفكر انسان ضرورتى براى طرح يك نظريه از مكانيسم هاى آن وجود ندارد . در عوض ضرورى است كه هنگام مواجه فرد براى حل يك مساله سازمان ترديد و ساختار احتمال درك شود . اندرسون به طرح يك نظريه جديد از يادگيرى فرايندى پرداخت كه تعليل منطقى را در آن ادغام نمود . نظريه ACT-R بر اهميت تمرين در يادگيرى مولفه هاى هر نوع مهارتى تأكيد نمود . تأكيد اصلى نظريه بر اين است كه به منظور يادگيرى يك مهارت پيچيده بايد در هر مؤلفه به طور انفرادى مسلط شده باشيم . چنين ديدگاهى مغاير با ادعاى گشتالت است . كه يادگيرى لحظه هايى از بينش يا انتقال است كه در هنگام بازسازماندهى و يادگيرى كل ساختار دانش اتفاق مى افتد .
اندرسون اين سوال را مطرح نمود : آيا استدلالى براى اين عقيده وجود دارد ” آيا مى توان با توجه نمودن به رخدادهايى كه در دهها ميليونيم ثانيه سنجيده مى شود ، يادگيرى را بهبود بخشيد ؟ ” اندرسون براى پاسخ به اين سوال از اظهارات آلن نيويل استفاده نمود . نيويل معتقد بود كه چهار گروه شناخت وجود دارد : زيستى ، شناختى ، منطقى و اجتماعى . تحليل از سطوح ميليونيم ثانيه در گروه زيستى قرار گرفته است . در حاليكه پيشرفت آموزش معنى دار در گروه اجتماعى جاى دارد . بعضى ها اظهار كرده اند كه سعى در ارتباط دادن بين فرايندهاى زيستى با پيامدهاى آموزشى در مقياس گسترد ، پل بسيار دور دستى به نظر مى رسد .
اما اندرسون از سه پل كوچكتر سخن به ميان مى آورد ، اين سه پل كه به ترتيب دهانه هاى بزرگترى دارند ، زيستى – شناختى ، شناختى – منطقى ، و منطقى – اجتماعى . اندرسون اظهار داشت يادگيرى كه بيش از صدها ساعت اتفاق مى افتد در مقايسه با يادگيرى رويدادهاى با دهها ميليونيم ثانيه مى تواند به طرز معنى دارى از بين رود .در عين حال اندرسون متوجه شد كه جهت پى ريزى بخشهاى مرتبط با پل هاى بين گروههاى شناختى منطقى اجتماعى كارهاى تجربى بيشترى لازم است . اندرسون با استفاده از اين رويكرد نشان داد كه چگونه كار خود او بر روى شبيه سازى كامپيوترى از جزئيات فرايندهاى فكرى انسان مى تواند با پديده هاى بزرگترى ارتباط داشته باشد .